ستیز با ناهنجاریهای جامعه موجود
جامعه همیشه در آرامش و انتظام سازمانها، نهادها و افراد قرار ندارد، بلکه در درون هر جامعهای تضادها و کشمکشهایی به چشم میخورد. اعضای جامعه با باورها، نگرشها و فرهنگهای متفاوت با هنجارهای رایج جامعه برخورد میکنند؛ برخی از آنان با ارزشها و هنجارها همنوایی نشان میدهند و در این صورت تعارض و تضادی پیش نخواهد آمد، اما در پارهای از اوقات، عضو جامعه هنجارهای جامعه را در تضادّ با باورها و احساسات و نگرشهای خود تلقی میکند، که در این صورت تضادّ و ناسازگاری پدید خواهد آمد.
در عصر غیبت، ناهنجاریهای بسیاری در جامعه ایجاد میشود که با اعتقادات فرد منتظر در تضاد جدی قرار دارد. برخی از ناهنجاریها عبارتند از:
وجود استبداد در جامعه، گسترش فساد اخلاقی، شیوع ظلم و ستم، جنگ و فتنه، ناامنی، هرج و مرج و بینظمی، عدم ارتباط صمیمی میان مسلمانان، تظاهر به دینداری و دینفروشی و افزایش فقر و گرسنگی.اینک به برخی از بیماریهای جامعه آن عصر اشاره میگردد.
رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند: در آخرامان بلای شدیدی که سختتر از آن شنیده نشده باشد، از سوی فرمانروایان اسلامی بر امّت من وارد خواهد شد، به گونهای که وسعت زمین بر آنان تنگ خواهد گشت و زمین از بیداد و ستم لبریز گردد، چندان که مؤمن پناهگاهی برای رهایی از ستم نمییابد.»۱
پیامبر اسلام(ص) میفرماید: سوگند به آنکه جان محمد(ص) در دست اوست این امت از بین نمیروند تا آنکه مرد بر سر راه ن میایستد و چون شیر درندهای به آنان میکند. بهترین آن مردم کسی است که میگوید: ای کاش او را پشت دیوار پنهان میکردی و در ملأ عام این عمل را انجام نمیدادی».۲
رسول خدا(ص) فرمود: ظهور مهدی(ع) هنگامی خواهد بود که دنیا آشفته و آکنده از هرج و مرج گردد و گروهی به گروه دیگر یورش برند. نه بزرگ به کوچک رحم کند و نه نیرومند به ضعیف ترحم نماید. در چنین هنگامی خداوند به او اجازه قیام میدهد.»۳
موارد بسیار دیگری نیز وجود دارد که در روایات اسلامی به تفصیل بیان شده است. در چنین وضعیتی انسانی که در انتظار مهدی آل محمد(ص) به سر میبرد و آرزوی دیدار و حکومت او را در دل میپروراند، به اینگونه ناهنجاریها اعتراض میکند و با آنها به ستیز مشغول میشود. انسان منتظر در مقابل چنین ناهنجاریها و کجرویهای اجتماعی هرگز سکوت نخواهد کرد، زیرا سکوت به معنای رضایت یا بیتفاوتی نسبت به وضع موجود است؛ او از درون و برون با چنین انحرافات اجتماعی به شدت در حال ستیز و تضادّ به سر میبرد.
کنترل اجتماعی بر ناهنجاریهای اجتماعی
در این مرحله، انسان منتظر با آگاهی از ناهنجاریهای اجتماعی در تلاش برای کنترل اوضاع اجتماعی و کاهش و ریشهکن کردن فساد و کجروی بر میآید. جامعهشناسان، کنترل یا نظارت اجتماعی را فرایندی میدانند که از طریق آن در یک گروه یا جامعه نحوه همسازی با هنجارها و الگوهای رفتاری استنتاج میشود.۴ هر انسانی دارای مسئولیت است و اولین ناظر رفتار شخصیت وجدان اخلاقی اوست، ولی چون انسانها در میان سایر همنوعان خود زندگی میکنند، زیر نظر خانواده، محله، دوستان، همکاران و سازمانهای رسمی و قضایی قرار دارند. البته روشن است دو مکانیسم رسمی و غیررسمی جامعه بر رفتارها و هنجارها نظارت میکند.
انسان منتظر وظیفه خود میداند که بر هنجارهای اجتماعی نظارت کند و نگذارد هنجارها و معیارهای زندگی تغییر کند. این مکانیسم کنترلی به صورت نصح، خیرخواهی، امر به معروف و نهی از منکر، شکل اجرایی به خود میگیرد. قرآن کریم در مورد نظارت اجتماعی بر هنجارهای جامعه میفرماید:
ولتکن منکم اُمّـتٌ یدعون إلی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و أولئک هم المفلحون۵؛ باید که از میان شما گروهی باشند که به خیر دعوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر کنند. اینان رستگارانند.»
روشن است که ضرورت کنترل اجتماعی برای حفظ ارزشها و هنجارها در جامعه، امری عقلی بوده و شرع مقدس نیز آن را مورد تأکید قرار داده است. امام باقر(ع) در مورد کارکردهای اجتماعی امر به معروف و نهی از منکر چنین فرموده است:
امر به معروف و نهی از منکر فرضیه بزرگ الهی است که بقیه فرائض با آنها برپا، راهها امن، کسب و کار مردم حلال و حقوق افراد تأمین، زمینها آباد و از دشمنان انتقام گرفته میشود و در پرتو آن همه کارها رو به راه میگردد.»۶
مؤمن در چنین دورانی، منتظر محقّق ساختن آرمانهای مهدوی است و یکی از مهمترین آرمانهای او رفع فساد، ظلم و تبعیض است. انسان منتظر با خودآگاهی از چنین اهدافی ضمن خودسازی، تهذیب نفس و امر و نهی خویشتن به جامعه نظر میافکند و هنگامی که ناهنجاریهایی را مشاهده میکند با درک وظیفه خطیر امر به معروف و نهی از منکر مشفقانه به اصلاح خویش اقدام میکند و از هیچ تلاشی در این زمینه فروگذار نخواهد کرد.
انسان منتظر با اتحاد روحی و هماهنگی درونی با ارزشهای مهدوی که همانا تطهیر زمین از آلودگیها و رفع انواع ظلم و ستمهاست با تلاشهای فردی و گروهی وظیفه خود میداند که در جهت پیشگیری و درمان ناهنجاریهای جامعه قدم بردارد. اینگونه است که میتواند انحرافات اجتماعی را درمان کند.
اصلاح اجتماعی جامعه منتظر
انسان منتظر پس از ستیز و کنترل اجتماعی ناهنجاریها در آخرین گام به اصلاح جامعه میپردازد.
مقصود از اصلاح در عرف علوم اجتماعی، نوعی تغییر اجتماعی در وضع موجود است؛ به طوری که چارچوب نظام اجتماعی تغییر پیدا نکند، ولی اگر تمامی زیربناها و بنیانهای اساسی جامعه دگرگون شود به آن انقلاب گفته میشود.
آلن بیرو در شرح مفهوم اصلاح» مینویسد: واژهای است جدید که یک ایدئولوژی و یا یک طرز تلقی ی را مشخص میدارد. اصلاحطلبی اعتقادی است مبنی بر اینکه جامعه با دگرگونیهای سطحی و تدریجی و همچنین با تصحیحی بطئی و پیدرپی رو به بهبود میرود، بدون اینکه ساختهای اساسی مربوط به نظم مستقر، مورد تردید قرار گیرند».۷ البته این واژه در اصلاح تعدیلی و اصلاح ساختاری نیز به کار رفته است و در این مقاله درمان و بهبود ناهنجاریهای اجتماعی از نوع تعدیلی و ساختاری مورد نظر است.
گفتنی است که اصلاحات اجتماعی بر دو قسم است: یکی اصلاحات تعادلی که ریشههای بروز مشکل را از میان نمیبرد و مصلحان اجتماعی به برقراری تعادل قناعت میکنند، دیگری اصلاحات ساختاری است که در این صورت دگرگونی در ارزشها، امتیازات، رفتارها و نظامها مطرح است و حیطه کار فقط به عرضه یک برنامه یا ت جدید منجر نمیشود. ۸
اقداماتی که مؤمن منتظر درباره اصلاحات تعادلی انجام میدهد، عبارتند از: تلاش برای برقراری عبادات دینی، معاملات حلال، روابط اجتماعی با مردم، جلوگیری از ناهنجاریهای اجتماعی نظیر سرقت، تعدّی به حقوق دیگران، و اعمال منافی با عفّت در جامعه، عمل به دستورات اجتماعی و فردی شریعت، احترام به مقدسات دینی و …
اما اقداماتی که مؤمن منتظر درباره اصلاحات ساختاری انجام میدهد، زمینهچینی برای انقلاب عظیم جهانی امام مهدی(ع) است؛ یعنی نقد ساختارهای تبعیضآمیز در جامعه، مبارزه با ظلم و بیعدالتی، ستیز با نابرابریهای ظالمانه اجتماعی، در هم شکستن ساختار ی ـ اجتماعی استبداد و استعمار، نفی سلطه جهانی و مبارزه قاطعانه با فرآیند جهانیسازی قدرتهای جهانی و تعاون، همکاری و حمایت از مستضعفان در مقابل مستکبران و زورمداران عالم.
همه اقدامات بزرگ یادشده، یک شرط اساسی دارد و آن ایجاد نوعی خودآگاهی ی و اجتماعی در میان تودههای مردم است که میبایست همراه با تبلیغات دینی در سطحی باشد که ملتهای مسلمان و مردم همه جهان را فراگیرد تا زمینهچینی برای اصلاحات ساختاری در بعد ناهنجاریهای اجتماعی انجام گیرد. پیامبر اکرم(ص) وعده میکند که مردمانی از مشرق زمین، زمینه را برای اصلاحات اجتماعی مهدوی فراهم میکنند: یخرج اناسٌ من المشرق فیوطّئون للمهدیّ یعنی سلطانه؛ مردمی از مشرق زمین به پا خیزند و زمینه را برای برپایی حکومت مهدی آماده سازند.»۹
پی نوشت:
۱٫ مستدرک حاکم، ج ۴، ص ۶۵ مقد الله، ص ۴۳٫
۲٫ مجمع اوائد، ج ۷، ص ۲۱۷٫
۳٫ طبسی، چشماندازی از حکومت مهدی، ص ۳۷٫
۴٫ محسنی، مقدمات جامعهشناسی، ص ۳۲۶٫
۵٫ سوره آل عمران (۳)، آیه ۱۰۴٫
۶٫ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۳۹۵٫
۷٫ آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ص ۳۱۹٫
۸٫ محسنی، مقدمات جامعهشناسی، ص ۳۲۹٫
۹٫ صافی گلپایگانی، منتخبالاثر فی الامام الثانی عشر(ع)، ص ۳۰۴٫
منبع:ماهنامه موعود شماره ۹۵
درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)
متن حدیث:
قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): یا على، أَعْجَبُ النّاس ایماناً وَ أَعْظَمُهُمْ یَقیناًقَومٌ یَکوُنُونَ فى آخِراَّمانِ لَمْ یَلْحَقوُا النَّبىَّ (صلى الله علیه وآله) وَحُجِبَ عَنْهُم الْحُجَّه فَآمَنُوا بِسَواد على بَیاض»
ترجمه:
حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) خطاب به امیرمؤمنان على(علیه السلام) فرمودند: عجیب ترین (مهمترین) مردم از همه، کسانى هستند که ایمانشان برتر و یقینشان کاملتر است، افرادى هستند که در آخراّمان مى آیند، درحالى که نه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را دیده اند و نه حجّت و امام را، در عین حال ایمان مى آورند به سیاهى در سفیدى (یعنى همان کتابهایى که در دستشان است).
شرح حدیث:
حضرت(صلى الله علیه وآله) در روایتى دیگر، اینان را برادران خودش» نامید، در حالى که به دیگران اصحاب» اطلاق فرموده است. ما مى خواهیم از این حدیث غیر از موضوع آخراّمان» مطلب دیگرى استفاده کنیم که متناسب با جلسه اهل علم است. و آن این که تنها سرمایه دینى مردم آخرامان همین کتابهاست. بنابراین، رسالت مهمّ ما در این عصر و زمان، حفظ این سرمایه بزرگ یعنى کتب پیشینیان و مطالعه و تحقیق و مباحثه در مورد آنهاست، مگر در این زمانه، ما به غیر از آن کتابها به چیز دیگرى دسترسى داریم؟ مسلّماً تنها راه همان کتابهاست، زیرا نمى توانیم به حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا ائمّه معصومین(علیه السلام) برسیم تا تکالیف را بپرسیم . و مسأله مهم این است که واقعاً این سرمایه ارزشمند را در همان مسیرى که لازم است به کار اندازیم; یعنى بتوانیم با همین کتابها مردم را به خدا نزدیک کرده و با حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) و ائمّه و به خصوص امام زمان(علیه السلام) ارتباط دهیم. کسانى که به چنین برنامه هایى اهمیّت نمى دهند سخت در اشتباهند; چون این سخن، سخن مربّى و معلّم بزرگ انسانیّت حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) است و هر چه هست در همین کتابهاست. بنابراین، من که ادّعاى سربازى امام زمان(علیه السلام) را دارم و خود مروّج و مُبَلِّغِ دستورهاى پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مى دانم، باید مخلصانه در خدمت همین کتابها باشم; یعنى هم آنها را خوب مطالعه کنم، خوب بفهمم و خوب به آنها عمل کنم و آن گاه با روش بهترى در راه نشر و تبلیغ آنها بکوشم که در این صورت، به وظیفه ام عمل و خلأ وجود پیامبر(صلى الله علیه وآله) و غیبت امام زمان(علیه السلام) را با نشر کتب پر کرده ام. این که مثلاًدر بحارالانوار داریم: مَنْ حَفَظَ عَلى أُمَّتى أَرْبَعینَ حَدیثاً یَنْتَفِعُونَ بِها بَعَثَهُ اللّهُ تَعالى یَوْمَ الْقِیامَهِ فَقیهاً عالما; هر کس که چهل حدیثى که مردم از آن بهره ببرند، حفظ کند، خداوند او را فقیه عالم مبعوث مى کند».(۱) معنایش این نیست که آنها را حفظ و از بر کنیم، بلکه معنایش این است که این ها را جمع کرده و آن گاه ابلاغ کنیم; مثلاً این که من هر هفته حدیثى را براى شما مى خوانم و مقدارى در باره آنها بحث مى کنم ـ اگر این کار با اخلاص باشد ـ من هم مصداق این حدیث مى شوم.
بنابراین، مقصود از حفظ، نگهدارى و ابلاغ است و لذا علماى بزرگ اربعین» مى نوشتند و در بین مردم تبلیغ هم مى کردند که چهل حدیث حفظ کنند. حتّى در بین اصحاب کسانى بودند که بیش از چهل هزار حدیث را هم حفظ داشتند و هم به امّت ابلاغ کردند و چه افتخارى از این بزرگتر که انسان احادیث پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) را به مردم برساند و چه محرومند از سعادت، آنانى که ممکن است یک ساعت سخنرانى کنند امّا آیه و حدیثى در بین مطالب آنها نیست، در حالى که، قد جاءَکم من اللّه نورٌ و کتابٌ مبین; از طرف خدا براى شما نور و کتاب آشکار آمد» نور سخنرانیها، کلمات اهل بیت: است همان گونه که در بحارالانوار آمده است: کَلامُکُم نُورٌ اَمْرُکُم رُشْدُ وَ وصیَّتُکُم التَّقْوى، سخن شما نور و فرمان شما رشد و سفارش شما تقواست».(۲)
واقعاً چه لذّت بخش است که انسان چهل حدیث را حفظ کند و بگوید و در روز قیامت در صف عالمان و فقیهان قرار گیرد! بنابر این، باید بکوشیم تا در هر مجلسى سخنى از معصومین(علیهم السلام) گفته شود.
نکته اى که باید به آن توجّه داشته باشیم این است که تمام دنیا چه دنیاى ظلم و چه عدالت روى همین کتابها(سواد على البیاض) مى چرخد. حافظان کلام اهل بیت(علیهم السلام) حافظان دین هستند و این جاست که مى بینیم انسانهایى مبارز، ایثارگر، عالم، فداکار، آگاه و… پرورش پیدا مى کنند.
اکنون که سخن به این جا رسید مناسب است چند حدیث درباره نشر احادیث و تعلیم آنها بیان شود:
۱ـ عن عَلىٍّ(علیه السلام)قالَ: قالَ رَسوُلُ اللّه (صلى الله علیه وآله): اللّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفائى ثَلاثَاً، قیلَ یا رسولَ اللّه وَمَنْ خُلَفائک؟ قال: الَّذینَ یُبَلِّغوُنَ حَدیثى وَ سُنَّتى ثُمَّ یُعَلِّمونَهاأُمَّتى; از على(علیه السلام)نقل شده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سه بار فرمود: خدایا جانشینان مرا مورد رحمت خود قرار ده. پرسیدند: اى پیامبر خدا، جانشینان تو کیانند؟ فرمود: آنان که حدیث و سنّت مرا تبلیغ نموده و آن را به امّتم مى آموزند.(۳)
۲ـ عبدالله بن صالح هروى مى گوید: از امام رضا (علیه السلام)شنیدم که مى فرمود: رَحِمَ اللّهُ عَبْداً أَحْیى أَمْرَنا; خداوند رحمت کند بنده اى را که امر ما را زنده کند». پرسیدم: چگونه امر شما زنده مى شود؟ فرمود: یَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَیُعَلِّمُهاالنّاسَ، فَاِنَّ النّاسَ لَوْعَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَ تَّبَعُونا; علوم ما را فرا مى گیرد و آن را به مردم مى آموزد. اگر مردم سخنان زیباى ما را بدانند قطعاً از ما پیروى مى کنند…»(۴)
۳ـ جمیل بن درّاج و دیگران از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده اند که فرمود: بادِروُا أَوْلادَکُمْ بِالْحَدیثِ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَکُمْ الَیْهِمُ الْمُرْجِئَهُ; در یاد دادن حدیث به فرزندان خود شتاب کنید پیش از آن که مرجئه در تعلیم آنان بر شما سبقت گیرند»(۵)
۴ـ امام صادق (علیه السلام) فرمود: حَدِّثُوا عَنّا وَ لا حَرَجَ، رَحِمَ اللّهُ مَنْ أَحْیى أَمْرَنا; از ما حدیث نقل کنید و احساس سختى نکنید. خدا رحمت کند کسى را که امر ما را زنده بدارد».(۶)
۵ ـ فضیل بن یسار مى گوید: امام باقر (علیه السلام) به من فرمود: یا فُضَیْل اِنَّ حَدیثَنا یُحْیىِ الْقُلوُبَ; اى فضیل! سخن ما دلها را زنده مى کند»(۷)
۶ـ پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: تَذاکَروُا وَتَلاقَوْا وَ تَحَدَّثُوا;فَاِنَّ الْحَدیثَ جَلاءُ الْقُلُوبِ ; اِنَّ الْقُلُوبَ لَتَرینُ کَما یَرینُ السَّیْفُ وَ جَلاؤُهُ أَلحَدیثْ; با یکدیگر گفتگو و ملاقات داشته باشید و حدیث بگویید; زیرا حدیث مایه روشنى دلهاست. دلها نیز مانند شمشیر زنگ مى گیرد و جلاى آن حدیث است»(۸)
۷ـ امام باقر(علیه السلام)فرموده است: وَ بِالدّاریاتِ لِلرّوایاتِ یَعْلوُا الْمُؤْمِنُ اِلى أَقْصى دَرَجاتِ الاْیمانِ; پیروان اسلام در پرتو معرفت واقعى و درک حقایق علمى روایات، مى توانند به عالیترین مدارج ایمان نایل شوند»(۹)
پی نوشت :
۱٫ ج ۲، ص ۱۵۶، باب ۲۰، روایت ۸
۲٫ ج ۱۰۲، ص ۱۳۲٫
۳٫ جامع احادیث الشیعه، ج ۱، ص ۲۳۴
۴٫ معانى الاخبار، ص ۱۷۴
۵٫ کافى، ج ۶، ص ۴۷
۶٫ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۵۱٫
۷٫ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۵۱٫
۸٫ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۵۲٫
۹٫ بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۸۱٫
منبع:پایگاه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)
۱٫ ورع و رعایت محاسن اخلاقی:
امام صادق(ع) میفرمایند: هر که دوست دارد از یاران قائم باشد، پس باید انتظار کشد و در حالی که منتظر است، پارسایی و اخلاق نیک را در پیش گیرد. اگر (با چنین حالتی) از دنیا برود و بعد از مرگ او، قائم(ع) قیام کند، همانند اجر کسی را دارد که قائم را درک نموده است. پس (در کار و عمل) بکوشید و منتظر باشید، گوارایتان باد ای جماعت مشمول رحمت».
آن حضرت میفرمایند: صاحب این امر (امامت) غیبتی دارد که در آن روزگار، دیندار همانند کسی است که خار مغیلان را با دست خویش خُرد کند. امام سپس، اندکی خاموش ماند و آنگاه فرمود: صاحب این امر را غیبتی است، پس باید که بنده از خدا بترسد و به دین خویش چنگ آویزد».۴
۲٫ پرهیز از شکّاکیّت و پیروی از راه ائمه پیشین:
امام صادق(ع) میفرمایند: پس هرگز در حقّ او شک و تردید به خود راه ندهید، از صفحه دل هرگونه شک و تردید را بزدایید. من شما را برحذر کردم، سخت از آن بپرهیزید، از خدا توفیق و راهنماییتان را مسئلت مینمایم».۵
همچنین فرمودند: اگر در زمانی قرار گرفتی که به امامی از آل محمّد(ص) دست نیافتی، هر که را قبلاً دوست داشتی (از ائمه گذشته) دوست بدار و هر که را از دشمنانشان، دشمن داشتی، دشمن بدار و از هر که پیروی نمودی، پیروی کن و هر صبح و شام در انتظار فرج باش».۶
۳٫ سفارش یکدیگر به صبر:
سیّد ابن طاووس، در کتاب اقبال» از وجود مبارک پیامبر اکرم(ص) در خطبه روز غدیر اینگونه آورده است: سوره والعصر درباره حضرت علی(ع) نازل شد و تفسیرش اینکه: و» سوگند به پروردگار عصر» قیامت که همانا انسان در زیان است»: یعنی دشمنان آل محمّد(ص) مگر کسانی که ایمان آوردند» به ولایت ایشان وکارهای خوب انجام دادند» به همدردی کردن با برادرانشان و یکدیگر را به صبر سفارش دادند» در زمان غیبت غایبشان…».۷
منظور از سفارش کردن یکدیگر به صبر آن است که مؤمن به فرزندان، نوادگان، خاندان و عیال، عشیره و برادران دینی، دوستان خویش و دیگر مؤمنان سفارش و امر به یقین داشتن به حضرت قائم(ع) و صبر کردن در زمان غیبت آن حضرت بر طولانی شدن زمان غیبت و بر آنچه از آزار دشمنان و جفای دوستان و غیر اینها… میبینند به اینکه خوبیهای صبر را برایشان باز گوید و…»۸
۴٫ دوری از صفات ناپسند مردم آخراّمان:
امام ششم(ع) فرمودند: … پس در این موقع بترسید و از خداوند متعال نجات را خواهان شوید و بدانید که مردم مورد خشم الهی قرار گرفتهاند و تنها خداوند آنها را مهلت میدهد به خاطر امری که اراده کرده برایشان و لذا در این هنگام آرزومند ظهور و فرج باش و تلاش کن برای اینکه خداوند عزّوجل تو را در خلاف آن چیزی (آن اعمالی) که مردم بر آن هستند، ببیند».
۵٫ اختیار گمنامی و پرهیز از شهرت کاذب و حفظ زبان:
امام صادق(ع) فرمودند: (در دوران غیبت) زبانهای خود را حفظ کنید، در خانههای خود بمانید (مگر به ضرورت) تا آنکه حادثهای (که برای دیگران پیش میآید به واسطه گناه کردنشان در جامعه) برای شما پیش نیاید.
برای مردم زمانی میرسد که انسان میان ناتوانی و تبهکاری مخیّر میشود، هر کس چنین زمانی را درک کند، باید ناتوانی را بر فساد و تباهی برگزیند».۹
۶٫ زمینهسازی ظهور:
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند: از مشرق زمین، مردمی قیام میکنند و زمینه را برای (ظهور) مهدی(ع) آماده میسازند».۱۰
۷٫ ذکر کثیر و عبادت:
امام علی(ع) فرمودند: خانههای محقّر خود را، مسکن خود قرار دهید، همانند کسی که در آتش گداخته میسوزد، دندان روی جگر بگذارید و خدا را بسیار زیاد یاد کنید که یاد خدا بزرگترین پناهگاه است؛ اگر بدانید».۱۱
۸٫ گرفتن معارف دین از دینشناسان امین و رجوع به علما:
امام مهدی(ع) میفرمایند: و امّا درباره اتّفاقات مهم، به راویان حدیث ما رجوع کنید که آنان حجّت من بر شما هستند و من نیز حجّت خدا بر آنها هستم».۱۲ امام هادی(ع) نیز میفرمایند: در زمان غیبت قائم ما، اگر نبودند دانشمندانی که مردم را به سوی خدا دعوت، به طرف او راهنمایی کنند و با دلایل و براهین الهی از آیین او دفاع کنند؛ دست بندگان مستضعف را بگیرند و آنها را از دامهای شیطان و شبکههای ناصبیان (دشمنان سرسخت اهل بیت(ع)) نجات دهند، هیچ کس باقی نمیماند مگر اینکه از دین خدا مرتد میشد، امّا آن دانشمندان رشته دلهای ضعفای شیعه را میگیرند، همچنانکه ناخدای کشتی، سکّان کشتی را میگیرد. آنها در نزد خدای عزّوجلّ از هر طبقهای برترند».۱۳
۹٫ آمادگی نظامی:
امام صادق(ع) فرمودند: [باید]هر یک از شما برای خروج حضرت قائم(ع) [سلاحی] مهیّا کند هر چند که یک تیر باشد، که خدای تعالی هرگاه چنین نیّتی در او ببیند، امیدوارم عمرش را طولانی کند».۱۴
۱۰٫ تقیّه:
امام رضا(ع) فرمودند: همانا گرامیترین شما نزد خدا، با تقواترین و پایبندترین شما به تقیّه است. عرض شد: ای پسر پیامبر خدا! تا کی؟ فرمود: تا روزگار آن زمان معین و آن روزگار قیام قائم ماست. پس هر که پیش از قیام قائم ما تقیه را ترک کند از ما نیست».۱۵ امام علی(ع) فرمود: و آن زمانی است که در آن نجات نمییابد، مگر هر مؤمن بینام و نشان که اگر [در مجالس] حضور یابد شناخته نشود و هر گاه غایب باشد در جستجویش بر نیایند. اینان چراغهای هدایت و روشنگران راه شبروانند، که به تنفه و فساد و سخنچینی در میان مردم آمد و شد نکنند و دهان به غیبت مردم و یاوهگویی نگشایند، برای آنان خداوند درهای رحمتش را باز و سختی عذابش را از ایشان برطرف مینماید. ای مردم؛ زمانی بر شما خواهد رسید که اسلام در آن واژگون میشود همچنانکه ظرف واژگون گردد و آنچه در آن است بریزد…».۱۶
۱۱٫ دعا:
حضرت صادق(ع) خطاب به ابن سنان فرمودند: به زودی در شبههای خواهید افتاد و بدون نشانهای نمایان و امامی رهنما خواهید ماند. از این شبهه رهایی نیابد مگر آن کس که دعای غریق را بخواند. عرض کردم دعای غریق چگونه است؟ فرمود: میگویی: یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی علی دینک؛ خدایا! بخشایشگرا! مهربانا! ای دگرگونساز دلها! دل مرا بر دینت استوار گردان. عرض کردم ای دگرگونساز دلها و اندیشهها! دل مرا بر دینت استوار گردان. فرمود: البتّه خدای دگرگونساز دلها و اندیشههاست، امّا تو همان بگو که من میگویم: ای دگرگونساز دلها! دل مرا بر دینت استوار ساز».۱۷
همچنین از سیّد بن طاووس دعایی در ضمن حدیث غیبت حضرت مهدی(ع) نقل شده که به ذکر آن میپردازیم.
راوی میگوید عرض کردم: شیعیانت چه کار کنند؟ فرمود: بر شما باد بر دعا کردن و انتظار فرج کشیدن تا آنجا که میگوید: عرضه داشتم: به چه چیزی دعا کنیم؟ فرمود: میگویی: بار خدایا! تو خودت و فرستادهات و فرشتگانت و پیغمبرت و والیان امرت را به من شناسانیدی، بار خدایا من نگیرم جز آنچه تو عطا کنی و هیچ نگهدارندهای جز تو برایم نیست، بارخدایا! مرا از منازل دوستانت دور مگردان و دلم را پس از آنکه هدایت کردهای منحرف منما، بار خدایا! مرا به ولایت کسی که اطاعتش را بر من واجب ساختهای، هدایت فرمای».۱۸
۱۲٫ مراجعه به کتب دانشمندان امین و اصیل:
امام صادق(ع) به مفضّل بن عمر فرمود: بنویس و دانش خود را در میان برادرانت منتشر کن و چون (خواستی) بمیری، آن را به پسرانت میراث بده، زیرا بر مردم زمانهای، پرآشوب میرسد که در آن زمان جز با کتابهایشان همدم نشوند».۱۹
۱۳٫ همکاری بین شیعیان و حدیثشناسی:
امام باقر(ع) فرمودند: باید که توانمندان شما ضعیفانتان را تقویت کنند و ثروتمندان شما فقیرانتان را یاری رسانند و سرّ ما (اهل بیت) ر افشا نکنید و امر ما را برملا ننمایید و هرگاه حدیثی از جانب ما به شما رسید که بر آن یک یا دو شاهد از قرآن یافتید پس آن را قبول کنید وگرنه (از عمل به آن) توقّف نمایید و آن را به ما برگردانید (و در قبول یا ردّ آن سخنی نگویید) تا اینکه حقیقت آن برایتان آشکار شود و بدانید که برای منتظر این امر (فرج امام عصر(ع)) ثواب روزهدار شب زندهدار ثبت میگردد و هر کس قائم ما را درک کند و به همراه او خارج شود (برای نبرد) و دشمن ما را بکشد، برایش مانند پاداش بیست شهید منظور میگردد و هر کس همراه قائم ما بجنگد برایش همچون اجر بیست و پنج شهید منظور خواهد شد».۲۰
۱۴٫ مسئولیتپذیری نسبت به شیعیان:
همانا کسی که متکفّل ایتام آل محمّد(ص) شود، آنان که از امامشان جدا شده و در جهل خود سرگردان مانده و در دست شیاطین و ناصبیان از دشمنانمان اسیر گشتهاند، پس آنان را از چنگال شیاطین و دشمنان ما نجات داده، از حیرتشان بیرون برد و شیاطین را با ردّ وسوسههایشان سرکوب نموده، ناصبیان را با دلایل پروردگارشان و دلیل امامتشان مقهور سازد. چنین کسانی نزد خداوند به بلندترین جایگاه از بندگان برتری یابند، بیش از فضیلت آسمان بر زمین و بیش از فضیلت عرش و کرسی و حُجُب بر آسمان و برتری آنها بر این عابد همچون امتیاز ماه شب چهارده بر مخفیترین ستاره در آسمان میباشد».۲۱
در اینجا به فهرستی از تکالیف بندگان نسبت به آن حضرت حجّت(ع) در دوران غیبت که در کتاب شریف مکیال المکارم» گردآوری شده، اشاره میکنیم:
۱٫تحصیل صفات و آداب ویژه آن حضرت،
۲٫رعایت ادب نسبت به یاد او،
۳٫محبّت او به طور خاص،
۴٫محبوب نمودن او در میان مردم،
۵٫انتظار فرج و ظهور آن حضرت،
۶٫اظهار اشتیاق به دیدار آن بزرگوار،
۷٫ذکر مناقب و فضایل آن حضرت،
۸٫اندوهگین بودن مؤمن از فراق آن حضرت،
۹٫حضور در مجالس فضایل و مناقب آن حضرت و تشکیل آن مجالس،
۱۰٫سرودن و خواندن شعر در فضایل و مناقب آن حضرت،
۱۱٫قیام، هنگام یاد شدن نام یا القاب آن حضرت،
۱۲٫گریستن، گریاندن و خود را به گریه کنندگان شبیه نمودن بر فراق آن حضرت،
۱۳٫درخواست معرفت امام عصر ـ ارواحنا له الفداء ـ از خداوند متعال،
۱۴٫تداوم درخواست معرفت آن حضرت،
۱۵٫دعا در زمان غیبت آن حضرت،
۱۶٫شناختن نشانههای ظهور،
۱۷٫تسلیم بودن و عجله نکردن،
۱۸٫صدقه دادن به قصد سلامتی آن حضرت و انجام اعمال واجب و مستحب به نیابت از ایشان،
۱۹٫سعی در خدمت کردن به آن حضرت،
۲۰٫تجدید بیعت با ایشان در هر روز و هر لحظه.۲۲
پی نوشت ها :
۱٫ تفسیر برهان، ج ۲، ص ۱۴۹٫
۳٫تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۲۳۶، ح ۱۹۸٫
۴٫غیبت نعمانی، ص ۱۶۹، ح ۱۱٫
۵٫همان، ص ۱۵۰، ح ۱۰٫
۶٫بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۳۳٫
۷٫اقبال، ص ۴۵۷٫
۸٫مکیال المکارم، ج ۲، ص ۴۱۸٫
۹٫کافی، ج ۲، ص ۲۲۵، ح ۱۳٫
۱۰٫نهج الفصاحه، ج ۲، ص ۳۷۲٫
۱۱٫ کشف الغمه، ج ۳، ص ۲۶۷٫
۱۲٫بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۶۷٫
۱۳٫کمالالدیّن و تمامالنعمه، ج ۲، ص ۲۳۸٫
۱۴٫محجّه البیضاء، ج ۱، ص ۳۲٫
۱۵٫غیبت نعمانی، ص ۱۷۳٫
۱۶٫نهج البلاغه، خطبه ۱۰۳، فیض ۲۹۱٫
۱۷٫إعلام الوری، ص ۴۰۸٫
۱۸٫بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۴۹، ح ۷۳٫
۱۹٫مهج الدّعوات، ص ۳۳۲٫
۲۰٫کافی، ج ۱، ص ۵۲، ص ۱۱٫
۲۱٫امالی طوسی، صص ۲۳۲ و ۴۱۰؛ بشاره المصطفی، ص ۱۱۳٫
۲۲٫با استفاده از کتاب مکیال المکارم
پینوشتها:
*. کارشناس ارشد فقه و حقوق.
۱٫ کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۲۸۷٫
۲٫ ترجمه غرر(انصاری)، ج۱، ص ۱۸۵٫
۳٫ نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۳٫
منبع : نشریه امان ،شماره ۲۹ ،فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۰
نام اصلی امام مهدی علیهالسلام محمد» است و این نامی است که پیامبر اکرم صلیاللهوعلیهوآله برای ایشان انتخاب کرده. در اخبار متعدد شیعه و سنی آمده که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند: مهدی همنام من است».[۱]
در حدیث لوح فاطمه سلاماللهعلیها ـ که بسیاری از محدثین شیعه از جمله شیخ طوسی و شیخ مفید و شیخ صدوق و شیخ کلینی نقل کردهاند ـ از ابوبصیر روایت شده که امام صادق علیهالسلام فرمودند: پدرم به جابربنعبدالله انصاری فرمود:
من با تو کاری دارم، چه موقع برای تو آسانتر است که در خلوت از آن موضوع سؤال کنم؟ جابر عرض کرد: هر زمان شما دوست داشته باشید. تا اینکه روزی با جابر تنها نشست و به او فرمود: ای جابر به من گزارش بده از آن لوحی که در دست مادرم فاطمه، مشاهده نمودی و درخشندگی عجیبی داشت. تا آنجا که جابر گفت:
نام حضرت مهدی، ابوالقاسم محمدبنالحسن، هو حجة الله القائم، ثبتوضبط شده بود.[۲]
همچنین در حدیثی مشهور از حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله وارد شده است که مهدی از فرزندان من است، اسم او اسم من و کنیه او کنیه من است و شبیهترین مردم است به من از جهت خَلق و خُلق».[۴]
اما در قرآن به این اسم تصریح نشده؛ چنانکه اسامی یازده امام دیگر نیز بیان نشده است، البته در بهزبانآوردن این نام، اختلاف است و بعضی از فقها طبق بعضی از روایات که دلالت بر منع ذکر نام آن حضرت در دوران غیبت میکند، بر زبان آوردن آن را حرام میدانند که در جای خود باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
کنیه
به استناد روایات، ابوالقاسم، ابوعبدالله، ابوجعفر، ابومحمد، ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوبکر و ابوصالح و ابوتراب از کنیههای آن جناب است.[۴] در قرآن اشارهای به کنیه امام مهدی علیهالسلام نشده است.
القاب
القاب شریف ایشان که از قرآن و کتب سایر ادیان و روایات به دست میآید بسیار زیاد است و هریک بیانگر یک ویژگی ممتاز و مدح و تعریف آن حضرت است. حاجی نوری در کتاب نجمالثاقب، این القاب را جمعآوری کرده که بیش از صد و هشتاد لقب است. بعضی از آنها را از آیات قرآن و بعضی را از کتب دیگر ادیان و مذاهب و بعضی را هم از روایات و ادعیه برداشت نموده است.[۵] در این مجال به بعضی از این القاب اشاره میکنیم.
القاب حضرت در کتب مذهبی ادیان دیگر:
صاحب و حاشر» در صحف ابراهیم؛ قائم» در زبور سیزدهم؛ قیدمو» در تورات به لغت ترکوم؛ ماشیع» مهدی بزرگ در تورات به لغت عبرانی؛ مهمید آخر» در انجیل؛ پسر انسان» در عهد جدید؛ فیروز» در کتاب اشعیای پیامبر؛ سروش ایزد» در زمزم زرتشت؛ پنده یزدان» در زند و پازند؛ لندیطارا» در هزارنامه هندیان؛ خسرو» در کتاب مجوس؛ پرویز» در کتاب برزین آذر فارسیان؛ منصور» در کتاب دید براهمه.[۶]
القاب امام زمان در قرآن کریم
در آیات متعددی درباره امام مهدی علیهالسلام سخن گفته شده:
۱. بقیةالله
از مشهورترین القاب آن حضرت در قرآن است و به معنی بقیه و بازمانده خلفای خدا در زمین از انبیا و اوصیا میباشد. از حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره آیه ۸۶ سوره هود سوال شد که این بقیه چیست و کیست؟ آن حضرت فرمودند: اولیای خدا، بقیةالله هستند و مقصود مهدی است که در هنگام پایانپذیری این مهلت خواهد آمد و زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد، آنگونه که از ظلم و جور مملو گشته است و از آیات و نشانههای او غیبت است و پنهانشدن، آنگاه که طغیان گسترش یابد و انتقام فرا رسد».[۷]
همچنین از امام صادق علیهالسلام سوال شد: آیا میشود به قائم آل محمد بهعنوان امیرالمؤمنین سلام کرد؟ ایشان فرمودند: نه، این اسمی است که خدا حضرت علی علیهالسلام را به آن نامیده و قبل و بعد از او، جز کافر به این نام نامیده نمیشود». راوی حدیث پرسید: فدای شما شوم، پس به حضرتش چگونه باید سلام کرد؟ آن حضرت فرمودند: باید گفت: السلام علیک یا بقیةالله آنگاه آیه بقیةالله خیر لکم ان کنتم مومنین» را تلاوت فرمود. در دعای ندبه نیز میخوانیم این بقیة الله التی لاتخلو من العترة الهادیه؛[۸] کجاست آن بقیهالله که از خاندان هدایتگر است؟».
البته همه اهل بیت، بلکه جمیع حجج الهی، بقیةالله و باقی و به جا گذارده شده روی زمین برای هدایت بشر هستند، اما فرق امام مهدی با دیگر امامان آن است که بعد از هر یک از ائمه، دیگری باقی میماند، ولی وجود مقدس صاحبامان آخرین بقیةالله است.[۹]
۲. خلیفةالله
بهمعنای جانشین خداوند است و جزء القاب امام مهدی علیهالسلام شمرده شده است. امام مهدی علیهالسلام همان خلیفه باقیماندهای است که در قرآن شریف به او اشاره شده:إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً».[۱۰] ایشان خلیفه خدا به مفهوم حقیقی است، او برگزیده خداست، نه منتخب مردم. در زیارت آل یاسین میخوانیم: السلام علیک یا خلیفة الله و ناصر حقه» پیامبر اکرم صلاللهوعلیهوآله هم فرمودند: خروج میکند مهدی و بر سر او ابری است و منادی در آن ندا میکند: این مهدی خلیفة الله است، او را پیروی کنید».».
۳. حجةالله
امام مهدی علیهالسلام یکی از حجتهای الهی است که به وسیله او دین خدا بر خلائق غلبه و سلطنت پیدا میکند. در قرآن میخوانیم: قُلْ فَلِلَّـهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ؛ بگو: پس فقط دلیل رسا برای خداست. و اگر (بر فرض خدا) میخواست، حتماً همه شما را (به اجبار) هدایت میکرد».[۱۱]
حکیمه خاتون، خواهر حضرت امامحسنعسگری علیهالسلام میفرماید وقتی امام مهدی علیهالسلام متولد شد آن جناب را به نزد برادرم حسنبنعلی علیهالسلام آوردم پس آن حضرت با دست شریفش روی پر نور او را مسح کرد و فرمود: سخن بگو ای حجت خدا و بقیه انبیا .» نقش انگشتر آن حضرت نیز انّا حجهالله» و به روایتی انا حجهالله و خالصته» میباشد.[۱۲]
۴. منتظَر
یکی از القاب مشهور امام زمان که از آیات قرآنی هم استفاده میشود، منتظَر است. شخصی از امام باقر علیهالسلام دلیل منتظَر نامیدن امام مهدی علیهالسلام را سوال کرد؟، آن حضرت فرمودند: او را منتظر میگویند؛ چراکه دوره غیبت بسیار طولانی خواهد داشت و پیروان مخلص او در طول این دوره با وجود سختیهای زیادی که دارد در انتظار ظهور او به سر خواهند برد و این در حالی است که بسیاری از افراد تردیدکننده، قیام و ظهور او را منکر خواهند شد.[۱۳] در دعای ندبه نیز میخوانیم: این المنتظر لاقامة الأمْتِ العوج؛ کجاست آن امامی که مردم برای برطرفساختن اساس کژیها و انحرافها در انتظار او بهسر میبرند». در زیارت صاحب الامر هم میخوانیم: السلام علی القائم المنتظر و العدل المشتهر».[۱۴]
۵. مضطر
امام صادق علیهالسلام درباره تفسیر آیه أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ».[۱۵] میفرمایند: سوگند به خدا، منظور از مضطر در این آیه قائم آلمحمد علیهالسلام است. وقتی که در آخرامان ستم و بیداد و فساد در نتیجه سلطه پیدا کردن مستکبران و انحراف مردم از صراط مستقیم، سرتاسر جهان را پرساخت، آن حضرت در بین رکن و مقام دو رکعت نماز میخواند و آنگاه دست به دعا برداشته، از خداوند تعجیل در فرج خود را میخواهد و پروردگار عالم نیز دعای او را اجابت میکند و به او اذن ظهور میدهد. و بهدنبال این واقعه مبارک، آن حضرت به برکت امدادهای غیبی و همچنین یاری انسانهای مؤمن و شجاع، بساط ستم را از روی زمین برخواهد چید».[۱۶]
در بسیاری از ادعیه و روایات نیز امام مهدی علیهالسلام با لقب مضطر یاد شده است؛ چنانکه در دعای ندبه میخوانیم: این المضطّر الذی یجاب اذا دعی؛ کجاست آن مضطری که چون دعا کند، خواست او به اجابت میرسد».
۶. نور
امام کاظم علیهالسلام آیه وَاللَّـهُ مُتِمُّ نُورِهِ.».[۱۷] را به ولایت قائم تفسیر فرموده.[۱۸] و همچنین در آیه و اشرقت الارض بنور ربّها»، مراد، روشنشدن زمین به نور آن حضرت است و منظور از نور در آیه یهدی الله لنوره من یشاء»، امام مهدی علیهالسلام است؛ چنانکه جابربنعبدالله انصاری میگوید: در مسجد کوفه داخل شدم درحالیکه امیرالمؤمنین با انگشتان مبارک خود مینوشت و تبسم میکرد. عرض کردم یا امیرالمؤمنین چه چیز شما را به خنده آورده است؟ فرمود: عجب دارم از آن که این آیه را میخواند، ولی به حق به آن معرفت ندارد». گفتم: کدام آیه؟ فرمود: اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ اُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ یَهْدِی اللَّـهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّـهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ [۱۹] که مثل نوره کمشکوة» مشکات حضرت محمد است. فیها مصباح» منم آن مصباح. زجاجة اجاجة» حسن و حسین هستند. کانّها کوکب دُرّی» علیبنالحسین است و یوقد من شجرة مبارکه» محمدبنعلی است. زیتونه» جعفربنمحمد است. لاشرقیه» علیبنجعفر است و لاغربیه» علیبنموسیالرضا است. یکاد زیتها یُضِیءُ» محمدبنعلی است. لولم تمسسه نار» علیبنمحمد است. نور علی نور» حسنبنعلی است و یهدی الله لنوره من یشاء» قائم مهدی است.[۲۰]
۷. حق
امام باقر علیهالسلام ذیل آیه قل جاء الحق.»[۲۱] فرمودهاند: چون قائم خروج کند، دولت باطل برود». در زیارت حضرت حجت نیز میخوانیم: السلام علی الحق الجدید».[۲۲]
۸. ضُحی
در تفسیر آیه وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا» [۲۳] آمده است که منظور از شمس (خورشید) رسولالله است و ضحای شمس (نور خورشید) قائم است و طبق بعضی از روایات روشنایی خورشید، خروج آن حضرت از پس پرده غیبت است .[۲۴]
۹. ناقور
ناقور بهمعنای صوری است که در آن دمیده میشود و صدا از آن خارج میشود. امام صادق علیهالسلام در تفسیر آیه شریفه فَإِذَا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ»[۲۵] میفرمایند: هرگاه خداوند اظهار امرش را اراده کرد، در دلش میافکند، آنگاه ظاهر میشود و خروج میکند به امر خداوند».[۲۶]
۱۰. خُنّس
بهمعنای سیارهای است که برای آنها محل سیری مشخص است؛ مانند مریخ و زهره و عطارد. ام هانی میگوید: امام باقر علیهالسلام را ملاقات کردم و از ایشان درباره آیه فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ»[۲۷] سوال کردم حضرت فرمود: خنّس آن امامی است که پنهان میشود در زمان خود».[۲۸]
پینوشتها
۱. ملاحم و الفتن، سیدبنطاوس، ص۷۴؛ یأتی علی الناس، محمود دهسرخی، ج۱، ص۳۵.
2. کمالالدین، شیخ صدوق، ج۱، ص۳۰۵؛ غیبت طوسی، ص ۹۲.
۳. کمالالدین، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۸۶؛ ینابیع الموده، قندوزی، ص ۴۳۹ یاتی علی الناس، ج۱، ص۳۶: در کتاب سنن ابی داود، ص ۳۰۹ حدیث ۴۲۸۲ از حضرترسول نقل شده که آن حضرت فرمودند:اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی؛ نام او نام من است و نام پدرش نام پدر من است». یعنی عبدالله و حال آنکه میدانیم نام پدر امام مهدی علیهالسلام حسنبنعلی علیهالسلام بوده است و علیالظاهر این حدیث بهوسیله بنیعباس جعل شده است. زیرا دولت عباسی برای تائید سلطنت خود و تشویق مردم به بیعت با محمدبنعباس ملقب به مهدی عباسی که سومین خلیفه دولت عباسی است دست به هر کاری میزدند و یکی از آن حیلهها آن بود که منصور عباسی که نامش عبدالله بود، فرزندش را محمد نامید و او را ملقب به مهدی نمود و از مردم برای او به عنوان جانشین خود بیعت میگرفت و طوری وانمود کرد که مهدی عباسی همان مهدی امت است که پیامبر وعده او را داده است و چون کنیه او با کنیه پیامبر فرق میکرد حدیث را تحریف کرد و گفت اصل حدیث این است که اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی؛ چراکه نام پدر مهدی عباسی عبدالله بود. مؤید این نظریه آن است که این حدیث در سنن ترمذی و سنن ابنماجه و مسند احمد حنبل و. آمده ولی عبارت اسم ابیه اسم ابی نیامده و در کتب حدیثی شیعه نیز چنین حدیثی به چشم نمیخورد و با ادله قطعی و روایات متواتر دیگر که بیان میکند مهدی فرزند امامحسن عسکری علیهالسلام است، موافقت ندارد.
۴. النجم الثاقب، میرزا حسین طبرسی نوری، باب دوم؛ فرهنگ الفبائی مهدویت، ص۵۹۴.
۵. النجم الثاقب، باب دوم.
۶. نجم الثاقب باب دوم؛ اام الناصب، علی یزدی حائری، ج۱، ص۴۸۱؛ فرهنگ الفبائی مهدویت، ص۹۴.
۷. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۹۳، ص۱۰۶.
۸. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، دعای ندبه.
۹. فرهنگ الفبائی مهدویت، ص۱۷۲.
۱۰. بقره: ۳۰.
۱۱. انعام: ۱۴۹.
۱۲. النجم الثاقب، میرزا حسین طبرسی نوری، باب دوم؛ فرهنگ الفبائی مهدویت، ص۱۷۱.
۱۳. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۱، ص۳۰؛ فرهنگ الفبائی مهدویت، ص۶۹۹.
1۴. مفاتیح الجنان.
۱۵. نمل: ۶۲؛ یا کیست آن بیچاره را اجابت میکند ـ آنگاه که او را می خواند ـ و گرفتاری را برطرف می کند».
۱۶. بحارالانوار، ج۵۱، آیه ۴۸.
۱۷. کافی، کلینی، ج۱، ص۴۳۲.
۱۸. الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص ۳۸۱، در تفسیر آیه ۶۹ از سوره زمر.
۱۹. نور: ۳۵.
۲۰. النجم الثاقب، باب دوم.
۲۱. اسراء: ۸۱.
۲۲. النجم الثاقب، باب دوم؛ فرهنگ الفبائی مهدویت، ص۲۸۰.
۲۳. شمس: ۱.
۲۴. النجم الثاقب، باب دوم.
۲۵. مدثر: ۸.
۲۶. النجم الثاقب، باب دوم.
۲۷. تکویر: ۱۵.
۲۸.النجم الثاقب، باب دوم.
سخنران: آیت الله محمد واعظ زاده خراسانی
مطلع بحث
وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی اَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ. إِنَّ فِی هذَا لَبَلاَغاً لِقَوْمٍ عَابِدِینَ. وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ»(۱)
سوره ی انبیا مکی است؛ خداوند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) آینده ی اسلام را تبیین کرده اند و حال آن که هنوز اسلام نوپا بود.
سخن ما به صورت فشرده درباره ی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حول سه محور است: قرآن، سنت و تاریخ.
محور اول: امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در قرآن کریم
این مسأله در قرآن تحت سه عنوان مطرح است:
عنوان اول
یکی مسأله ی وراثت ارض» است که در آیه ی مذکور با دقایق و لطایفی مطرح شده است؛ مانند مسأله ی کتابت و وراثت آن هم وراثت ارض. خداوند می فرماید: … و کُنّا نحنُ الوارثینَ»(۲)در حقیقت عاقبت جهان به دست افراد صالح می افتد. درواقع این اشاره به همان عقیده ای است که در بین مسلمان ها رواج دارد مبنی بر این که در آخرامان و در پایان جهان و قبل از قیامت، حضرت ظهور می کند. از این کلام که عباد صالح وارث هستند»، درمی یابیم عابدین باید خودشان را آماده، و این برنامه را تهیه کنند. این برنامه همان برنامه ی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است: وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ»(۳) همان برنامه ی جهانی است. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برای جهان رحمت بود؛ ولی این مأموریت به دست مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و اصحاب صالحش انجام می گیرد. در این زمینه مرحوم طبرسی روایتی نقل کرده است. عن ابوجعفر (علیه السلام): … هُم اصحابُ المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) »(۴).
عنوان دوم
عنوان دوم، غلبه دین است بر همه ی ادیان که تاکنون محقق نشده است. درست است از لحاظ علمی حجت و برهان اسلام قوی تر است؛ اما بالاخره نه آن رحمه للعالمین محقق شده نه تسلط و غلبه ی آشکار و ملموس دین بر همه ی ادیان. در اینجا، سه آیه به یک مضمون آمده است:هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»(۵)
عنوان سوم
عنوان سوم استخلاف» است. خدا وعده کرده است:
وعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ… »(۶)
این آیه اشاره به یک حقیقتی است که تا حالا محقق نشده است. اگر فرض می کردیم هیچ روایتی نداشتیم و ما بودیم و این آیات، جای این سخن بود که استخلاف تا حالا محقق نشده است و چون وعده ی خدا است، بی تردید تحقق می یابد. وقتی خدا وعده کرده است این دین را به دست عباد صالح خودش در سراسر جهان نشر بدهد، عاقبت انجام خواهد شد. کلمات استخلاف وارثین اشاره به مسأله ی حکومت هم دارد. استخلاف یعنی همین عباد صالح خدا خلیفه بشوند برای خدا در روی زمین. هر دو آیه ارض دارد؛ یعنی کل زمین. البته کلمه ی مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)»، با این لفظ در قرآن نیامده، اما در روایات آمده است و بیشتر به امامت و رهبری آن حضرت اشاره دارد. ما نمی دانیم نحوه ی حکومت آن حضرت چگونه است. شاید این گونه باشد که آن حضرت رهبر جهان به شمار آید و کشورها و حکومت های صالح دیگر هم وجود داشته باشند. این ها با هم منافات ندارد؛ همه ی حکومت های دیگر صالح هستند و از آن حضرت دستور می گیرند.
محور دوم: بررسی مسأله در سنت و حدیث
مرحوم طبرسی، در ذیل آیه ی … کتبنا فی ابور… »(۷)، می گوید: و یدل علی ذلک ما رواه الخاص و العام عن النبی (صلی الله علیه و آله)»(۸). پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
لَوْ لمْ یبقَ من الدُّنیا إلا یومٌ واحدٌ لطَوَّل اللهُ ذلک الیوم حتی یبعَثَ رجلاً منْ اهلِ بیتی یملأُ الأرضَ عَدلاً و قِسطاً کَما مُلئَتْ جَوراً و ظُلماً. (۹)
بعد می گوید روایات وارده از طریق فریقین در این زمینه فراوان است و این روایت را از سنن بیهقی نقل می کنند. خاطرم می آید در حدود چهل و پنج سال قبل، شاید هم بیشتر، در خدمت مقام آیت الله صدر (رضی الله عنه) بودم و صحبت از کتاب المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به میان آمد. ایشان گفتند در مجلسی بحث شد که آیا روایات راجع به حضرت از طریق اهل سنت هم آمده است یا نه، من گفتم: بله، هست؛ و در این باره کتابالمهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) »را نوشتم. یک نسخه را هم به من هدیه دادند که در آن نوشته ام این را مؤلف به من اهدا کرده است. ایشان روایات مرتبط با حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از طرُق اهل سنت جمع آوری کرده است. در این زمینه خیلی هم کار انجام شده است. یکی از کارهایی که انصافاً باید از آن تقدیر کرد، کتابی است به ناممنتخب الاثر فی الامام الثانی عشر» که حضرت آیت الله صافی نوشته اند. بعد از آن هم دائره المعارف راجع به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته شده است.
ما در روایات، تواتر معنوی داریم. منتها در روایات شیعه و نیز روایاتی که آیت الله صدر نقل کرده اند، حتی مواردی مانند این که مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از فرزندان حسین (علیه السلام) و از فرزندان سجاد (علیه السلام) است، نیز وجود دارد. این ها را هم یک مقداری از ینابیع الموده» و جاهای دیگر نقل کرده اند.
البته آیت الله العظمی آقای صافی( دام عزّه) خیلی بیشتر از این ها تحت این عناوین روایت ذکر کرده است. این مطالب در روایات شیعه بیشتر است و روایات زیادی هم از اهل سنت در کتاب هایی که احتمالاً مؤلفش هم شیعه بوده مثل ینابیع الموده» و موارد دیگر نقل شده است.
همین طور که آیت الله عسکری فرمودند، روایات ما روشن تر است. آن قدر که قضیه در روایات ما روشن است، در روایات اهل سنت نیست؛ ولی در عین حال اگر همین دو کتاب را ملاحظه کنید، درمی یابید جزئیات، [برای مثال حضرت از نسل کیست]، در روایات اهل سنت نیز نقل شده است. این نکته را می خواستم عرض کنم که ما همه جا مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) »داریم. البته این هدایت همان هدایت واقعی است. منتها در دین یهود از او تعبیر به مسیح کرده اند. همین الآن یهودی ها منتظر حضرت مسیح (علیه السلام) هستند؛ چون حضرت موسی (علیه السلام) را قبول نکردند. یکی از یهودی ها در یکی از رومه ها گفته بود آن روز که حضرت مسیح (علیه السلام) ظهور بکند چنین و چنان می کنیم. (۱۰)
مسیح، یعنی مسح شده، یعنی متبرک. از لحاظ محتوا، خیلی با مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تناسب دارد. مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جنبه ی روح او را بیان می کند، یعنی کسی که خدا او را هدایت کرده است.
مسیح جنبه ی جسم او را باز می گوید؛ یعنی کسی که متبرک شده است. آیه ی و لقدْ کتَبْنا فی اَّبور… »(۱۱) هم اشاره به این دارد که مسأله ی مذکور تنها یک مسأله ی اسلامی نیست. این در کتب قبل هم آمده است.
زبور را معمولاً گفته اند، زبور داوود؛ ولی مرحوم طبرسی می گوید: گفته شده مراد مطلق کتاب آسمانی است؛ کما این که ذکر» را هم به قرآن تفسیر می کنند.
ایشان می گوید: به تورات هم ذکر گفته اند. اگر مراد از ذکر در آیه، قرآن باشد، کلمه بَعد» معنای زمانی ندارد و مفهوم علاوه» را می رساند.
یکی از علمای مشهد که در تفسیر تخصص داشت، این طور معنا می کرد: علاوه بر قرآن در زبور هم گفتیم». این خیلی دور از آبادی نیست. در آیات دیگر هم نکاتی وجود دارد که ما از آن ها صرف نظر می کنیم.
محور سوم: امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در تاریخ
محور سوم، بررسی مسأله در تاریخ است. در تاریخ، مسأله ی مهدویت در همان قرن اول اسلامی یک امر حتمی و مسلم بوده است.
مورد اول
طبری در داستان مربوط به امام حسین (علیه السلام)- هنگامی که از مکه به طرف کوفه می رود- می گوید: عبدالله بن عمروبن عاص پدرش را منع می کرد که با معاویه همکاری بکند، اما قبول نکرد. او جزء محدثین است. حتی می گویند حدیث پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را هم در رساله ای به نام الصادفه» نوشته است. در این سفر، امام حسین (علیه السلام) با فرزدق شاعر برخورد و از او سؤال کرد که ما وَرائُکَ»(۱۲) و چیزهایی گفت. بعد به عبدالله بن عمروبن عاص برخورد. عبدالله به فرزدق گفت: هذا هو المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) »(۱۳). اشاره به حضرت امام حسین (علیه السلام) می کند. و می گوید:هذا هو المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)». فرزدق گفت: خوب اگر مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، چرا تو با او نمی روی؟ گفت به تو چه. معلوم شد سابقاً بین آن ها اختلاف بوده، لذا با هم فحش کاری کردند و رد شدند.
عبدالله بن عمروعاص از جوان های صحابه است. مسأله ی مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در نظر او و اصحاب مسلم بوده است. منتها مصداقش چه کسی است وقتی می بیند امام حسین (علیه السلام) در برابر حکومت ستمگر یزید که مظهر فساد و جهل و نادانی است قیام کرده به کوفه می رود، می گوید هذا هو المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)». این نخستین جایی است که از لحاظ تاریخی من دیده ام.
مورد دوم
مورد دیگر داستان مختار است که ادعا می کرد محمد بن حنفیه مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است؛ اگرچه محمد بن حنفیه قبول نداشت و انکار می کرد. اگر حقیقتاً مسأله ی مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شصت و چند سال بعد از هجرت مسلم نبود، چطور او ادعا می کند و هیچ کس هم نمی گوید: مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یعنی چه، خبری نیست. یک عده قبول کردند، عده ای هم قبول نکردند؛ ولی اصل موضوع را انکار نمی کردند و در این که آیا محمد حنفیه خود مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است یا نه بحث داشتند و یا این که اصلاً در برابر این جریان سکوت کرده بودند.
مورد سوم
مورد سوم، مسأله ی قیام محمد بن عبدالله نفس زکیّه» در مدینه است که نوع مردم به او گرویدند. در کشور مغرب که خیلی تمایلات اهل بیتی و تشیّع دارند، عالمی می گفت: علت این که ما پیرو امام مالک» شدیم، این است که وقتی مردم به امام مالک گفتند آیا سراغ نفس زکیه» برویم یا نرویم؟ گفت: بروید. گفتند ما با بنی امیه بیعت کرده ایم، مالک گفت: چون این بیعت مُکْرَه است، قبول نیست. آن عالم مغربی می گفت: چون او از محمد نفس زکیه حمایت کرد، ما هم گفتیم این با اهل بیت علیهم السلام خوب است، پس از او پیروی می کنیم و تا امروز هم پیرو او هستیم.
در همان موقع، در سال ۱۴۵ که زمان منصور بود، هم در مدینه و هم در بصره برادرش ابراهیم قیام کرد. در تاریخ دارد که منصور خوابش نمی برد؛ می گفت: رختخواب برای من نیندازید تا ببینیم بالاخره حق با ما است یا با این دو برادر. بعد از کشتن آن ها احساس آرامش کرد و راحت شد.
مردم به این ها گرویدند. اگر مهدویت در اذهان نبود، چرا این قدر به این ها گرویدند. برچه اساسی می گفتند محمد نفس زکیه، مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. در مسند ابی داوود در بابی که راجع به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، این طور نقل می کند:
… لو لم یبق من الدنیا إلا یومٌ واحد لَطَوَّلَ اللهُ ذلکَ الیوم حتی یَبعَثَ رجلاً من اهل بیتی یَملاءُ الارض عدلاً و قسطاً کما مُلئتْ جوراً و ظلماً(۱۴).
من شک ندارم این حدیث با تأیید او درست شده، چون اسم او محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بود. بعد از او هم کسانی که با عنوان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کردند، بسیار زیادند و شاید بیش از همه در آفریقا بود. خیلی ها در کتب تاریخی شرح حال و قیام این ها را نوشته اند که هرکس قیام می کرده است به عنوان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به او نگاه می کردند. عبیدالله بن مهدی نخستین خلیفه ی فاطمیین در مهدیه» (تونس فعلی)، به نام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام کرد.
در آفریقا هنوز هم که هنوز است، از مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صحبت می کنند.
در سومالی مجله ای است به نام المنتظر».
آخرین کسی هم که قیام کرد و کارش گرفت مهدی سودانی» بود که بالاخره انگلیسی ها را از سودان بیرون کرد. اسم مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنوز هم در میان این ها هست.
در منزل وزیر امورخارجه ی سودان که بودیم می گفت: مهدی (علیه السلام) و درباره ی حضرت صحبت می کرد. در هر حال، نام حضرت در میان آن ها زنده است. این ها مسلمان مالکی هستند. مقام مهدویت برای مهدی سودانی که قیام کرده قائلند؛ به خصوص که با استعمار انگلستان جنگید تا این که انگلیسی ها به زحمت بر او غلبه کرده و او را کشتند. مهدی سودانی در نظر آن ها مقدس است و در خارطوم (پایتخت سودان)گنبدش از همه جا دیده می شود.
این مسأله از لحاظ تاریخی از قرن اول شروع شده است. مردم اصل آن را انکار نمی کردند و حتی اگر کسی چنین ادعایی می کرد، به او عقیده پیدا می کردند و او را مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می خواندند. آقای دکتر محمد علوی مالکی، فرزند سید عباس علوی مالکی، در مکه قطب است. به اصطلاح، مرید دارد و صاحب یک تشکیلات عریض و طویل. یک بار به او گفتم: اگر از شما دعوت بکنیم به ایران بیایید، می آیید، گفت: اگر بیایم، می گویند رفته اصحاب مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را جمع کند. هر سال که می رویم صحبت از مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و انتظار می کند. از این قبیل مسائل زیاد است و انسان از لحاظ تاریخی باید یقین بکند. در این زمینه پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایاتی دارد و صحابه باور کردند و انتظار هم داشته اند، منتها تطبیقش بر افراد به اشتباه صورت گرفته است.
روایات مهدویت نزد اهل سنت
در مورد روایات، روایات مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را صحاح سِتَّ همه شان ذکر کرده اند و بابی دارند، غیر از بخاری. بخاری می گوید مسیح که نزول می کند با امامشان بیعت می کند. اسم نمی برد. بالاخره این مسأله آن جا هم هست؛ اما بقیه ی صحاح سِت بعضی شان باب دارند و بعضی در همان باب فضائل اهل بیت (علیهم السلام) می گویند. منتها با همین اشتباه کاری ها که … اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی… »(۱۵).
نکات پایانی
آنچه در پایان میل داشتم بگویم، سه نکته است.
کشتار و خونریزی؟!
یکی این که در بسیاری از روایات مسأله ی کشتار و خونریزی آمده و ذکر شده که جوی های خون و آسیاهای خون راه می افتد. این ها در یک دوران هایی نقل شده که اصلاً روح حاکم بر دنیا همین چیزها بوده است. در آن دوران، به هرکس بیشتر خونریزی می کرد نشان می دادند که شجاعت اش بیشتر است. عقیده ی من این است که در این ها باید تحقیق بشود که چه مقدار اصل و سندیت دارد. در حدیثی که مورد اتفاق فریقین است می گوید:
[… یملاءُ الارضَ قسطاً و عدلاً کما مُلئتْ ظلماً و جوراً]. (۱۶)
حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای برقراری عدل و قسط می آید. در بعضی از جاها کسانی هستند که مقاومت بکنند و حضرت باید با آن ها بجنگد؛ اما نمی شود گفت، اصلاً شعار حضرت آدم کشی و خونریزی است. متأسفانه منبری ها و مداح ها این مسائل را خیلی دنبال می کنند و در ذهن مردم هم همین چیزها است. باید از حضرت به عنوان یک مرد عادل و طرفدار عدل یاد شود. باید او را دادگستر جهان معرفی بکنیم. حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نه به طور اعجاز بلکه به طور طبیعی رهبری جهان را به عهده می گیرد. این هم خودش یک نکته است که آیا کارهای حضرت همه اش معجزه و اعجاز است یا جریانی است که طبع بشر به سمتی پیش می رود که بالاخره از همه ی شعارها، حکومت ها و از همه ی فرماندهان مأیوس می شود و با اضطرار طالب عدل می گردد. بعد ندایی بلند می شود که با وسایل روز به گوش همه می رسد. آن وقت مردم مطالعه می کنند. مبلغین تبلیغ کرده، فلسفه ی قیام و ظهورش را بیان می کنند و در نتیجه مردم به آن حضرت می گروند.
رهبری جهان
نکته ی دیگر، مسأله ی رهبری در جهان است نه سلطنت و حکومت بر جهان. این را هم باید درباره اش مطالعه کرد و مسأله ی خیلی مهمی است. بالاخره جهان به طرف یک قطبی شدن پیش می رود اما نه قطبی که فقط یک کشور و یا یک حکومت باشد. این اصلاً عملی نیست و چیزی نیست که روی آن تکیه کنیم با اختلاف ملت ها و اقوام و ملیت ها و…؛ ولی رهبری می شود واحد باشد. ما باید بگوییم که او رهبر واحد جهان است. بالاخره مردم دنیا می بینند او سخن حق می گوید. البته طبعاً او یک نوع وراثتی هم نسبت به زمین، به عنوان رهبر، حتماً خواهد داشت.
شعارهای مدعیان مهدویت
نکته ی دیگر، این است که در روایات ویژه ی علائم ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، شعارهای مهدی های ظهور کرده نیز دیده می شود. هرکس که ظهور می کرد، روایت می خواندند. درباره ی محمد نفس زکیه» گفته شده که … اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی… »(۱۷). در سنن ابی داوود»، به همین صورت آمده است. بن باز» وهابی سعودی گفته بود: روایات مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) درست است؛ اما نه آن طوری که شیعیان می گویند بلکه به گونه ی دیگری است. نظر او به همین روایت ابن داوود» است. در ارشاد مفید ظاهراً در همان باب امام دوازدهم روایتی نقل می کند که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: … مِنا السّفّاح و المنصور… »(۱۸)من تردید ندارم این روایت از آن هایی است که وقتی بنی عباس روی کار آمدند- برای این که خودشان را به عنوان منجی موردنظر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) جا بزنند- گفته اند. یا در حمایت آن ها گفته شده. خلیفه ی اول آن ها سفاح بود، خلیفه ی دوم منصور و خلیفه سوم مهدی. منصور که اسم پسرش را مهدی گذاشت، متوجه بوده چه می خواهد بکند؛ یعنی آن ها هم یک نوع حکومت مهدویت برای خودشان قائل بودند. از این قبیل مطالب زیاد پیدا می شود.
وقتی ما فهمیدیم منطقه ای در افغانستان به نام طالقان وجود دارد و غیر از طالقان ما طالقانی آن جا است، من مطالعه کردم دیدم یحیی بن زید در آن جا قیام کرده و طرفدارش بوده اند. کسانی که از او حمایت می کردند، طبعاً حدیث هم به نفع او می گفتند که مثلاً از طالقان چند نفر خارج می شوند. انجام این قبیل تحقیقات مسائل را روشن می کند. وقتی خدا در ذیل این آیه می گوید: و ما ارسَلْناک إلا رحمهً للْعالمین»(۱۹)؛ معنایش این است که همان رحمه للعالمینی که ما به تو وعده کردیم و تو به این عنوان آمدی، با همین عباد صالح تحقق پیدا می کند.
یک چنین مسأله ای در حقیقت نتیجه ی کل ادیان و اسلام است. نتیجه ی کامل اسلام هم به دست آن حضرت ظاهر می شود.
معنویت و امید
یادم می آید در حدود ۳۰ سال قبل در دانشگاه مشهد استادی آمده بود به نام صلاح الصابی». شاعر و خطیبی زبردست بود. گویا عبدالناصر او را تعقیب می کرد و می خواست بکشد. او به امام موسی صدر (حفظه الله تعالی) پناه برده بود. ایشان او را به دانشگاه مشهد آورد و گفت شما از این استفاده بکنید. چند سال آن جا بود. بعد هم آمد تهران درباره ی تشیع خیلی مطالعه کرد. اشعاری هم درباره حضرت زهرا (علیها السلام) و امام حسین (علیه السلام) و دیگران گفت. شعری را در کنگره ی شیخ توسی گفت که در یادنامه ی شیخ آمده است. ایشان بعد از مطالعات زیاد گفته بود: فرق بین تشیع و تسنن این است که تشیع رشته ی معنویت اسلام و رهبری را قطع نکرده؛ هنوز هم ادامه دارد و هنوز امید دارد. در حالی که برای اهل سنت و عقیده ی عمومی این گونه نیست که هنوز انتظار داشته باشند. انتظار عمومی در اهل سنت نیست و در شیعه هست. او می گفت: این برای شیعه خیلی امتیاز است که خودشان را مرتبط با رسالت و با خدا می بینند و انتظار چنین کسی را دارند آن هم نه فقط بیاید احکام را بگوید یا در ممالک اسلامی حکومت بکند؛ بلکه حکومت جهانی پدید آورد. این یک امید فوق العاده ای است که شیعیان دارند. اهل سنت این را ندارند شما برای این ارزش قائل شوید و قدر آن را بدانید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
پی نوشت ها :
۱٫ انبیا(۲۱): ۱۰۵-۱۰۷(در زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم بندگان شایسته ام وارث [حکومت] زمین خواهند شد». در این ابلاغ روشنی است برای جمعیت عبادت کنندگان. ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم).
۲٫ قصص(۲۸): ۵۸٫ (… و ما وارث آنان بودیم)
۳٫ انبیا(۲۱): ۱۰۷٫ (ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم).
۴٫ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۹، ص ۱۰۳ و۱۲۶٫ (آنان یاران مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند).
۵٫ صف(۶۱) :۹؛ توبه(۹): ۳۳؛ فتح (۴۸): ۲۸٫ (او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه ی ادیان غالب سازد، هرچند مشرکان کراهت داشته باشند).
۶٫ نور(۲۴): ۵۵٫ (خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند وعده می دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آن ها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پا برجا و ریشه دار خواهد ساخت… ).
۷٫ انبیا(۲۱): ۱۰۵٫
۸٫ طبرسی: مجمع البیان، ج۱۶، ص ۱۷۱٫ (مؤید آن روایتی است که شیعه و سنی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت کرده اند).
۹٫ شرف الدین، علی الحسینی الاسترآبادی: تأویل الآیات الظاهره، ص ۳۲۷؛ محمدی ری شهری، محمد: میزان الحکمه، ج۱، ص ۱۷۹، حدیث شماره ی ۱۱۷۲٫ (اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، همانا خداوند آن یک روز را چنان طولانی کند تا مردی از اهل بیت من برخیزد که زمین را از عدل و قسط پر سازد، چنان که از جور و ظلم پر شده است).
۱۰٫ گوینده ی محترم منبعی ذکر نفرموده است.
۱۱٫ انبیا(۲۱): ۱۰۵٫ (در زبور» بعد از ذکر [تورات] نوشتیم).
۱۲٫ پشت سرت چیست؟
۱۳٫ این همان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
۱۴٫ شرف الدین، علی العینی الاسترآبادی: تأویل الآیات الظاهره، ص ۳۲۷؛ سنن ابی داوود، ج۲، ص ۳۰۹٫ (اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خدای تعالی آن روز را چنان طولانی کند تا مردی از من یا از اهل بیتم قیام کند که زمین را از عدل و قسط پر سازد؛ چنان که از ظلم و جور پر شده است).
۱۵٫ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۵۱، ص ۱۰۲٫ (… اسم او اسم من است و اسم پدرش اسم پدر من است… ).
۱۶٫ همان. (… او زمین را از قسط و عدل پر سازد؛ چنان که از ظلم و جور پر شده است).
۱۷٫ مجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، ج۵۱، ص ۱۰۲٫ (… اسم او اسم من است و اسم پدرش اسم پدر من است… ).
۱۸٫ مجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، ج۲۹، ص ۴۵۳٫ (… سفاح و منصور از ما هستند… یادآوری: منظور از این دو، سفاح، منصور عباسی نیستند؛ بلکه منظور حضرت امام حسین و حضرت امام علی (علیهما السلام) هستند.)
۱۹٫ انبیا(۲۱): ۱۰۷٫ (ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم.)
منبع مقاله :
امینی، ابراهیم… [و دیگران]، (۱۳۸۱) قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم)، چاپ چهارم
منبع : امام مهدی (عج) در قرآن، سنت و تاریخ - پرتال پایگاه تخصصی تبیان مهدویت پرتال پایگاه تخصصی تبیان مهدویت
http://www.tebyan12.net/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B9%D8%AC-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86%D8%8C-%D8%B3%D9%86%D8%AA-%D9%88-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE/
mahdaviat.ir
درآمد: از جمله مهمترین رخدادهایی که در دو سه قرن اخیر، در جوامع بشری رخ نموده، و بسیاری از ارزشهای انسانی را تحت الشعاع جهان و علم مادی قرار داده و در سایه عقلانیت ابزاری، به نفی، یا کم اهمیت جلوهدادن نقش فراطبیعت، سنتها و باورها پرداخته، دو پدیده مهم نوگرایی (1) و پسانوگرایی (2) است. در آغوش جریان نوگرایی، که خاستگاه و محل تکامل آن در غرب بوده و دامنه تأثیرات آن همه جوامع جهانی را فراگرفته، نوزاد غولاندام دیگری به نام جهانیشدن یا جهانیسازی پرورش یافت و به جریانی سهمگین تبدیل گردید که گستره نفوذ خود را در سراسر جهان و در ابعاد مختلف ی، اقتصادی و فرهنگی گستراند. این جریان، بیش از یک دهه است که بهطور پررنگ و ملموستری مطرح گردیده اما درعینحال توصیف کاملی از آن صورت نبسته است؛ آنچه مسلم است، این پدیده در بستر جهانی رشد و نمو کرده است که علم به معنای اثباتگرایانه و پوزیتویستی آن وجه غالبی یافته، و به عنوان غایت بدان نگریسته میشود. اصطلاح جهانیشدن (یا جهانیسازی) از جمله ابهام آمیزترین واژهها و مفاهیم چند بعدی است که قابل تسرّی به حوزههای مختلف بوده و برای برخی هراسانگیز و زیانآور جلوه مینماید و برای برخی دیگر تصورات جادویی از ایجاد سرزمینی موعود به بار میآورد. به هر صورت توجه به این نکته لازم است که یک واقعیت گریپذیری وجود دارد و آن این که جهان با سرعتی تمام در حال تغییر و تحول است و گویی که هیچ پارهای از جهان را اجتناب از آن واقعیت و پیامدهای آن میسر نیست. جوامع مسلمانان هم با نوع فرهنگ و دین و باورهای ویژه، خواه ناخواه در دامنه مواجهه با این جریان عظیم قرار گرفته و گریز و گریزی از آن ندارند؛ بنابراین مهم آن است که واکنشهای آنان نسبت به این جریان باید چگونه باشد و چطور میتوانند از قابلیتهای آن استفاده و الگویی مطلوب ارائه دهند. بدین جهت مسئله اصلی اینگونه جوامع نه در اصل پیوستن به جهانی شدن، بلکه در چگونگی این پیوستگی میباشد. با فرض مزبور، پرسش محوری این نوشتار، با استناد به آیات قرآن کریم، چگونگی سازگاری یا عدم سازگاری آن با مبانی دین اسلام و همچنین چرایی و چگونگی ناپایداری آن و ماندگاری اندیشه جهانی اسلام میباشد و در حول آن تلاش برای پاسخ به چند پرسش فرعی دیگر نیز صورت خواهد بست: ـ این مفهوم آیا یک پدیده و اقتضاء است یا پروژهای است که از جانب قدرتهای استیلاجو ساخته و پرداخته شده است؟ ـ چه نوع جهانیشدن یا جهانیسازی ایجاد کننده نظم است و کدام یک بر هم زننده آن؟ و اساساً راز ماندگاری اندیشه جهانی به نظر قرآن چیست؟ ـ و نهایتاً اینکه چرا بهرغم اینکه مکتب حیات بخش اسلام مشحون از آموزههای سعادتبخش است کمتر توفیق بروز در سطح کلان بهعنوان یک تئوری سرآمد و برتر را در جهان یافته است. همه این سؤالات و جز اینها هزاران دیگر، نشانگر این است که این یک فرآیند پیچیدهای است که هر روز به ادبیات آن افزوده میشود و تاکنون نیز حجم ادبیات بسیار زیادی را به خود اختصاص داده است. تعاریف گوناگون و اختلاف در تبیین معانی جهانیشدن و جهانیسازی نشانگر عدم توافق کلی میان محققان علوم اجتماعی و ی است و در واقع این اصطلاح ساختهای نظری است که خود دارای معانی گوناگونی بوده که برداشتهای سلبی و ایجابی از آن باعث پدید آمدن جبهههای مختلفی شده است که هر یک به تعریف خاصی اشاره نمودهاند (3) و نمیتوان به یک تعریف خاص اشاره کرد بلکه میتوان جامعترین تعاریف دانست که هر کدام کاستیهای دیگری را به نوعی پوشش میدهد. اما با در نظر داشتن اکثر برداشتهای سلبی و ایجابی میتوان گفت: جهانیشدن زنجیرهای از دگرگونیها در عرصههای گوناگون فرهنگ، ت، اقتصاد و زمینههای دیگر است که در کشورهای جهان روابط متقابل و متنوعی بین واحدهای مستقل ملی برقرار میکند و البته سلطه قدرتهای بزرگ در نفوذ حوزههای مختلف و گسترش آن که گویای طرحی پیچیده برای استعمار جدید جهان است، بیتأثیر نبوده و چنین گمان میرود که در ادامه به نظام واحد جهانی بیانجامد». جهانیشدن یا جهانیسازی؟ برای روشن شدن این دو مفهوم تبیین این مسئله حائز اهمیت است که جریانی که اکنون چنین چالاکانه و پرشتاب در جال ایجاد تغییرات اساسی در جامعه شده، آیا یک روند و اقتضاء اجتماعی و طبیعی است یا آنکه جریانی است که با ایدئولوژی خاص خود، دست ساخته تها و قدرتهای نیرومند است؟ به تعبیر دیگر آیا یک پدیده است یا پروژه؟ آنچه متصور است، دو نوع نگرش کلی در اینجا وجود دارد: عدهای آن را فرآیندی طبیعی دانسته و معتقدند اقتضای دنیای کنونی، به همراه داشتن چنین تغییرات اساسی است و مخالفت با آن به مثابه ایستادن در برابر سیلاب سهمگینی است که نتیجهای جز انزوا یا نابودی نخواهد داشت و دستهای دیگر با نگرش منفی بدان مینگرند و آن را محصول تهای پشت پرده قدرتها میدانند. البته دو طرز تفکر دیگر در کنار این دو نظر کلی وجود دارد: برخی میگویند: این درست است که جهانیشدن توسط نقشههای قدرتهای بزرگ اقتصادی و ی سامان یافته است اما با گستردگی آن در سطح جهان از حالت پروژه خارج شده و به یک روند طبیعی ـ اجتماعی تبدیل شده است. یعنی اگرچه ریشه استعمارگرانه میتواند داشته باشد اما اکنون کمتر میتوان سیطرهای واحد بر فرآیندهای آن را مشاهده کرد؛ عدهای دیگر برعکس دسته قبل میگویند: جهانیشدن در ابتدا فرآیندی طبیعی بوده که سپس (بهخصوص در دهههای اخیر قرن بیستم) به صورت پروژه درآمده است. اصولاً جهانیشدن» بهعنوان یک روند یا فرآیند تلقی میشود که بسیاری از متفکرین غربی چنین وانمود میکنند که مرحلهای از تاریخ است که جهان را گریز و گریزی از آن نیست که به دنبال تغییراتی که در جهان اطلاعات حاصل شده است، همه کشورها ناچارند در جهت و جریان آن حرکت نمایند و تبعات آن را بپذیرند. در یک روند، کمتر اراده و اختیارات گروهی مشاهده میشود و حوادث غالباً خارج از اختیار آنها خود به خود رخ میدهد بدون آنکه برنامهریزی خاصی بر آن شده باشد. جهانیشدن عموماً فرآیندی اجتماعی و دارای آهنگ و حرکتی خاص است که در آن قید و بندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است از بین رفته و مردم بهطور فزاینده از کاهش این قید و بندها آگاه میشوند (4) و گفته میشود نباید با موج آن به مخالفت برخاست. (5) آنان که جهانیشدن را بهعنوان یک روند میدانند، نگرش آنان به این پدیده مثبت بوده و در پی اثبات آناند که این اقتضایی است که خواهد توانست امکانات بسیاری را در اختیار کشورهای جهان سوم قرار دهد. در این طرز تفکر، جهانیشدن مبانی فلسفی دارد و عمدتاً از تفکر لیبرال، به طور طبیعی ناشی میشود.(6) اما زمانیکه سخن از جهانیسازی» میرود، منظور تلاش گستردهای است که از جانب قدرتمندان برای واگذاری حاکمیت جهان به دست نیروهای خاص صورت میگیرد. جهانیسازی پروژهای است که با فراهمسازی و بهرهمندی از امکاناتی به سیطرهای گسترده بر جهان دست یافته می شود تا با کنترل بر عرصههای مختلف از گستردگی قلمرو ادیان نیز کاسته شود و این همان تعبیر جدید از پدیدههای امپریالیسم و استعمار سلطه جهانی است. عمق جهانیسازی، قدرت است. قدرت هرمونیک و استیلاطلب غرب میگوید، کشورهای پیرامونی حق هر کاری را ندارند کارهای اصلی و محوری را ما انجام میدهیم و تولید هر کشور باید منوط به نظر ما باشد. بهعنوان مثال آنان هرگز حق ندارند صاحب تکنولوژی برتر باشند و هر کشوری در حد لیاقت و شایستگی اقتصادی خود حق تولید دارد و آمریکا در رأس قدرت غرب، جهان را طبقاتی و خود را در صدر آن میبیند و مسلم است با ایجاد جهانی طبقاتی یا مرکز پیرامونی، اگر کشورهای در رأس و مرکزی سرفه کنند کشورهای پیرامونی تب خواهند کرد و با تب آنان، کشورهای پیرامون خواهند مرد. لذا جهانیسازی بهعنوان یک پروژه عیناً اجرای تئوری غرب خصوصاً در رأس آن آمریکا است.(7) سابقه بحث در بحث از جهانیشدن دو نکته را باید از یکدیگر تفکیک نمود: یکی جهانیشدن در قالب مفهومی آن است و دیگری جهانیشدن در قالب یک فرآیند یا پروژه. مفهوم و فرآیند دو امر متفاوت میباشند. اگر بهعنوان یم کفهوم مورد نظر باشد دارای سابقه کوتاهی است که از چند دهه نمیکند مفاهیمی همچون Global»، Globality»، Globalism»، Globalization» سابقه چندان طولانی ندارند و از یکی دو دهه قبل در بخش واژگان و مفاهیم جدید گنجانده شدهاند. اما اگر بهعنوان یک فرآیند در نظر گرفته شود سابقه زیادی را سهم خود خواهد نمود که معمولاً تنها در علوم اجتماعی به سالهای ۱۶۰۰ میلادی به بعد نسبت داده میشود و هر چه زمان به جلوتر آمده این سهم بیشتر شده است و حتی برخی بر این باورند که در دهههای آتی این فرآیند، موضوع بیشتر فعالیتهای علمی و عملی انسان معاصر خواهد شد.(8) اساساً درمورد خاستگاه این مفهوم سه نقطهنظر کلی وجود دارد: الف. جهانیشدن پدیدهای نوظهور نیست که بهواسطه ارتباط آن با تحولات تکنولوژی در سیری بیوقفه قرار گرفته باشد بلکه فرآیندی است که از ابتداء تاریخ تاکنون وجود داشته و سابقهای چند هزار ساله دارد. اگر از زاویه مثبت به مسئله بنگریم، ادیان الهی که داعیه فرامرزی و نجات انسانها دارند را میتوان در زمره جهانی اندیشان قلمداد کرد. اصولاً ایدئولوژیها چه الهی باشند یا بشری به نوعی، اندیشه جهانی را در خود دارند. ب. جهانیشدن فرآیندی است که همزمان و همگام با توسعه نظام سرمایهداری و گسترش نوسازی به وجود آمده است و اغلب واژهای جایگزین برای گفتمانهای کهنهتر امپریالیسم و نوگرایی است.(9) ج. فرآیندی است که دیگر فرآیندهای موسوم به پسامدرنیسم و پساصنعتیشدن را در هم آمیخته است. به هر حال گرچه این مفهوم دارای سابقهای دیرینه است و برخی صاحبنظران آن را دارای تباری طولانی میدانند و آبشخور آن را در آموزههای بسیار پیشینی مییابند اما رواج آن بیشتر مربوط به دهههای ۶۰ به بعد قرن بیستم است که نظریه دهکده جهانی» مک لوهان (10) تنها تظاهرات جدید آن است. (11) و البته گسترش و توسعه این اصطلاح بهعنوان مفهومی جامعه شناختی و آکادمیک مدیون رولاند رابرتسون از دانشگاه پیتسبورگ است. جهانیشدن پدیدهای ایدئولوژیک: آنچه ما را در این راستا محتاط مینماید بررسی آن است که آیا جهانیشدن پدیدهای ایدئولوژیک است یا نه؟ یافتن پاسخ به این سؤال برای ما در جایی راهگشاست که به نتایج حاصل از ایدئولوژیک بودن یا عدم آن واقف باشیم. اگر منظور از ایدئولوژی، نظام فکری خاصی است که مولود جهانبینی است و در پی ترسیم بایستیها و شایستگیهاست (12) آنگاه استنباط بدینگونه است که پدیدهای که ایدئولوژیک باشد تحت تاثیر اراده و اعتبار انسان بوده و در مراحل مختلف، در تأثیر اامهای ایدئولوژیک خواهد بود که بارها در شکلگیری آنها تأثیر دارند. جهانیسازی نیز پدیدهای است ایدئولوژیک، چون تحولی خود به خودی نیست و پای عوامل انسانی در میان است که در دهههای متمادی با إعمال تگذاریهای خاص شکل یافته و باورهای خاصی ـ از جمله استیلاء فرهنگ غرب بهعنوان فرهنگ برتر (13) ـ در شکلگیری آن نقش مؤثر داشته است بنابراین فرض غیرایدئولوژیک خواندن آن ـ برای اثبات این که آن را جریانی خود به خودی بدانیم پس ازومی به بدبینی نسبت به آن نیست ـ ادعایی بیاساس است. لااقل در خوشبینانهترین صورت باید پذیرفت که در شکل اولیه و کودکیاش با چهره تکنولوژی پدید آمده و در مراحل بلوغ و جوانی صبغه ایدئولوژیکی به خود گرفته که اهداف خاصی را دنبال میکند. اگر بحث از جهانی اندیشی و جهانیسازی اسلام در ادبیات قرآنی را هم بخواهیم مطرح نماییم مسلماً بعد ایدئولوژیکی آن و اینکه معیارها و قواعد و اهداف آن چیست، نیز مد نظر خواهد بود. اهداف جهانیشدن آنچه ذهن هر پژوهنده منصفی را به خود مشغول میسازد این است که سهم ارزشها و اصول انسانی که در زندگی بشر کم سهمی هم نیست در کجای ادبیات جهانیشدن قرار دارد؟ در همه تئوریهای ارائه شده برای جهانیشدن که اغلب خاستگاه و زادگاهی غربی دارند، نادیدهگرفتن این ارزشها و توجه به مفهوم سلطهطلبانه و استکباری به اشکال مختلف و تقسیم انسانها و جوامع به شمال و جنوب و درجات یک و دو و سه، نقطهای دردناک است در تمام شاخهها، طرحها و رهآوردهای جهانیشدن، سخن از عدالت، معنویت، ارزش، اعتماد و فضیلت که نیست هیچ، بلکه سیر و جریان حرکت در راستای مخالفت و معاندت با این اصول برای دستیابی به منافع و منابع بیشتر برای ساختن جهانی نیمی مسلّح و نیمی گرسنه میباشد که برای بشریت بسیار ویرانگر است. بنابراین میتوان تصور کرد که یکی از اهداف مهم جهانیسازی، مستحیل نمودن تمام نظامهای ایدئولوژیک و تبین آنها براساس برداشتهای سکولاریستی و لیبرالیستی است. اما این هدف و ت همواره متکی بر یک نقطه محوری بوده و آن منفعتطلبی است که در این راستا قدرت نقش تعیین کنندهای را خواهد داشت. درواقع دمیدن روح سرمایهداری در کالبد جهان معاصر شدیداً مورد نظر قدرتمندان امروزی جهان است. لیبرالیسم در تمام ابعاد خود تبلیغ میشود تا مقاومتهایی که ریشه در مبانی دینی جوامع دارد از میان رخت بربندد. به تعبیر ادوار سعید، ما شاهد یک نوع امپریالیسم فرهنگی هستیم که در صدد است از طریق گسترش رسانههای جمعی، فرهنگ کشورهای عقبمانده و ضعیف را تحت سلطه خود قرار دهد. (14) امروزه قدرتمندان دیگر کمتر در پی تسلط و حضور فیزیکی در سرزمینی خاص هستند یا حداقل این چنین تظاهر میشود، در عوض با اجراء طرح شن گن در اتحادیه اروپا، رهبری واحد در جهان مطرح میگردد، نه سرزمین یا آسمان واحد، و این فاجعهای است که میزان مشارکت جهان سوم را در حداقل بلکه در صفر نگه میدارد. بالاخره در مسیر جهانیشدن، این فرهنگ در حال سرآمدشدن است که قدرت تعیین کننده حقوق است». و در این ادبیات خیر عمومی صرفاً ترفندی زیرکانه برای صاحبان قدرت خواهد بود.(15) از دیگر اهداف جهانیسازی که به صورت یک استراتژی جهانی شکل یافته، این است که هر چه بیشتر موجبات تجزیه و قطعهقطعه شدن نیروهایی را فراهم آورد که بهطور بالقوه مخالف این نظام هستند. هر چه گسست و شکافهای میان جوامع بهاصطلاح حاشیهای عمیقتر باشد نیل به اهداف استعماری قدرتهای بزرگ بیشتر خواهد بود. (16) که هسته مرکزی این اهداف بهقول هانی پیتر مارتین، آمریکاییشدن قرار دارد.(17) بهطور خلاصه میتوان اهداف جهانیشدن را در چند گزاره زیر خلاصه کرد: ـ مستحیل شدن تمام نظامهای ایدئولوژیک و گسترش نظامی عام و فراگیر؛ ـ اندیشیدن درباره جهان بهعنوان منظومهای کامل و بهم پیوسته؛() ـ از بینبردن قید و بندهای جغرافیایی و فرهنگی که نتیجه هویتزدایی را در پی دارد؛(19) ـ استیلاء یک گفتمان و سوقدادن جهان بهسوی ارزشهای یک فرهنگ مسلط؛ ـ مشوّه و ملّوث ساختن چهره واقعی ادیان وحیانی؛ ـ قطعه قطعه سازی نیروهای مخالف، جهت کاستن قدرت آنان. با در نظر داشتن اهدافی که ذکر شد، میتوان گفت جهانیشدن دارای دو چهره تکنولوژیکی و ایدئولوژیکی است که با یکدیگر دارای پیوندی ذاتی میباشند و متأسفانه امروزه بیش از آن که به مباحث ایدئولوژیک و سطح تئوریک آن پرداخته شود به مباحث راهبردی آن اعتنا میشود و همین غلبه یافتن صبغه راهبردی باعث شده است تا این جریان پیش از حلاجی نظری و رد و اثباتهای تئوریک، موضوع کشاکش ایدئولوژیک طرفهای ذینفع و ذینفوذ و عرصه جولان و زورآوری استراتژینهای کار کشته گردد (20) بدین جهت تکلیف همه دینداران خصوصاً مسلمانان در مواجهة با این پدیده اکثراً ایدئولوژیک اندکی دشواتر بوده و هوشیاری بیشتری را در پاسخگویی و برون رفت از چالشها و مشکلات پدید آمده آن با استناد به منابع وحیانی میطلبد. و در این راستا تکلیف اندیشمندان اسلامی در مواجهه با این پدیده غالباً ایدئولوژیک با استمداد از قرآن کریم که جامعترین و ارجمندترین متن قدسی است و حاوی آموزههای فراوانی است که قابلیت زیادی را برای جهانیشدن واقعی دارد، دو چندان است. همه آیات قرآن کریم به صراحت یا به ملازمه و ملاحظه هدف غاییای که در بر دارد، قابلیت زیادی را که اساس آن تکیه بر یک روح و نگرش توحیدی و اعتقاد به حقیقتی غایی است بهطور زنده و پویا دارا میباشد که به تمام چالش ها و مشکلات و نابهسامانیهای ایدئولوژیکی و فکری بشری پاسخ جامع و قانعکننده میدهد. ظرفیت آیات قرآن کریم در جهانیشدن واقعی قرآن کریم بهرغم اصالت بنیادینی که دارد، همواره از تازگی و طراوت دائمی برخوردار است. این کتاب که کاملترین کتاب وحی و منشور جاوید عالم قدسی است با توجه به گزارهها و معارف عام، گسترده و جامع خویش، این قابلیت را در حد کمال داراست که مفاهیم اساسی خود را به تمام فرهنگها و ایدئولوژیهای دنیا منتقل سازد و ساز و کارهایی دقیق و اساسی را برای حیات بشری فراهم سازد؛ اگرچه سوگمندانه تحلیلهایی که تاکنون از قرآن شده است کمتر توانسته است آن را آنچنان که واقعاً هست بهعنوان نقطه مرکزی تمام گفتمانها معرفی نماید که محل رجوع دیگر گفتمانها باشد. اگرچه ما معتقد نیستیم که پدیدههای معاصری چون جهانیشدن و اامات آن در متون مقدسی مانند قرآن کریم آمده است اما ملتزم هستیم که قرآن مبادی فکری و نظریه قوی، پخته و جامعی دارد که اگر به زبان روز استخراج و تبیین شود خواهد توانست چراغ فروزانی فرا راه انسان معاصر باشد چرا که کتابی است که در هر زمان جدید است (21) و تا قیامت هرگز غبار کهنگی بر چهره آن نخواهد نشست.(22) اما چنانچه قرآن پژوهان و فرهیختگان اسلامی بتوانند در ماهیت بین گفتمانی خود قرآن ـ و نتیجتاً اسلام راستین را ـ در سه عرصه اعتقادی (بهعنوان دین)، شیوه کامل زندگی (بهعنوان دنیا) و نظم ی اجتماعی تمام عیار (بهعنوان دولت و حاکمیت و.) طرح نمایند خواهند توانست همه عناصر را به وحدت فراخوانده و هویت آنها را معین سازند. قرآن کریم به ملاکهای فراوانی که قابلیت طرح آن در سطح جهانی را سهل میسازد انگشت مینهد و همه مردم جهان را به تبعیت از دینی که تضمینکننده صلاح و سداد دنیا و آخرت آنان است فرا میخواند، دینی که بهمعنی راه و روش کامل زندگی انسان معرفی شده (23) و بنابراین انسان یک لحظه بودن راه و روش صحیح نمیتواند به زندگی واقعی و انسانی خود ادامه دهد. برخی از این ملاکها عبارتند از انطباق با فطرت، (24) سهولت و انعطافپذیری، (25) غیر زمانمند بودن، تعادل میان دستوراتی که داده، عقلانی بودن، توجه به خصوصیات انسان و. . و نقطه مرکزی همه این ملاکها نیز ژرفای توحید است و سرچشمه خصیصه جهانی بودن برای یک حکومت دینی نیز در این دریای بیکران نهفته است که پایگاه توحیدی این حکومت آن را مم به دارابودن نگرشی جهانی نسبت به مخاطبان فکری و ی خود میسازد بهگونهای که ویژگیهای منطقهای را فرو گذاشته و با همه داشتههایش کتوجه خصیصههای مشترک و اصیل انسان چون عقل، فطرت، روح و ارزشهای معنوی میشود.(26) مسلماً جامعهای که این آرمانهای توحیدی و قرآنی را وجه غایتگرایانه خود بداند و دارای ملاکهای مزبور باشد باید بتواند در جهانی که علم به معنای اثبات گرایانهاش وجه غالبی یافته، ارزشها و اصول خود را به علم دمیده و با توجه به ویژگیهای فرهنگی و تاریخی، مبانی معرفتی و فلسفیاش را در فضای به دست آمده تئوریزه نماید و در این فضا، جهان اسلام و عالمان اسلامی با استعانت از آیات وحدتبخش قرآنی و رهنمودهای جهانی آن قادر خواهند بود ارتباطات جهانی خود را با نهادهای اسلامی دیگر مناطق مستحکمتر ساخته و نهضتی عظیم فرهنگی به وجود آورند تا انسان عصر حاضر را به فطرت، عقلانیت و معنویت رهنمون سازند و سهم هدایتگرایانه خود را افزایش دهند. باید توجه داشت که شیوه طرح همه این آموزههای ژرف قرآنی در یک سطح فراملی و جهانی بسته به نوع عملکرد فرهیختگان و متفکرین مسلمان و قرآن شناسان است. در حقیقت میتوان گفت جهانیشدن به دلیل صبغه غالباً ایدئولوژیکیش، امری است که مؤمنان و موحدان خواهند توانست تکلیف آن را معین سازند. آموزههای قرآن چالشی جدی برای جهانیشدن (به مفهوم رایج آن) جهانیشدن به مفهوم رایج آن ـ که بدون نظام سرمایهداری قابل فهم نیست ـ محصول نظامی است که در آن خدا فراموش شده و با فراموششدن خدا، در حقیقت انسانیت به مذبح برده شده است؛ بنابراین آموزههای قرآن و تعالیم بلند آن که همواره به دنبال احیاء انسانیت حقیقی انسانها است میتواند بزرگترین چالش برای آن باشد، بدین جهت دنیای سرمایهداری، امروزه نهایت تلاش خود را متوجه انحراف انسان از اقبال به دین و خصوصاً توجه به معارف قرآنی کرده و در این راه از هیچگونه کوششی در جهت تحریف، آلودن چهره زلال آیات و شبههافکنیهای بیاساس دریغ نخواهد کرد. وضع کنونی جهان و شواهدی که حتی در مرکز سرمایهداری وجود دارد حاکی از این است که مردم به تدریج به دنبال دلالتهای منطقی دینگرایی و اصلگرایی در عرصههای عمومی و مقابله و مواجهه با مدرنیسم، سکولاریسم و در نتیجه نظام سرمایهداریاند. که اشاعه عرفیزدایی، گرایش به خدا در ساحت خردورزی و معنویت در ساحت روابط اجتماعی تماماً حاکی از واقعیت فوق است و به نظر میرسد جهان فعلی بیش از آنکه با مومات نظری و فلسفی جهانیشدن مصطلح و خرد خود بنیاد آن همساز باشند؛ جهانیشدن واقعی سازگار و متناظر است (27) و شادمانه باید امیدوار بود که تعالیم قرآن کریم حاوی همه معارف و جنبههایی است که نیروی این جهانیشدن واقعی را در خود دارد و ایت برای جهان سرمایهداری بسیار مشقتبار است. شادمانهتر اینکه در حال حاضر خود فرهنگ غربی به وسیله جهانیشدن نسبی شده(28) است و این شاید فرصت بهتری را برای نفوذ در سطوح فرهنگی ـ ارتباطی آنان برای دینداری که در پی وارد کردن مفاهیم اصولی و حیاتی اتخاذ شده از تعالیم قرآنی، در قلمرو زیست و زندگی فرهنگی جهان هستند، فراهم سازد. مکتب اسلام با توجه به گزارهها و معارف عام گسترده و جامعی که از قرآن کریم در دست دارد، این قابلیت را در حد کمال داراست که مفاهیم اساسی خود را به تمام فرهنگهای دنیا منتقل سازد؛ اما باید هشیار بود که دقیقاً با همان رویکرد و در همان مسیری که اکنون جهانیشدن در حرکت است نمیتوان قواعد خود را حفظ کرد و نه به محض اینکه قبول کردیم که جزئی از این پدیده باشیم قواعد آن را نیز پذیرفته و وارد بازی شدهایم. بنابراین گشودن جبهه جهانی دیگری فرا روی محرومان جهان در این مسیر راهگشای، خواهد بود. مانند همان چیزی که در انقلاب اسلامی با روایتی تازه از تغییرات و تحولات در جهان رخ داد که با پشتوانهها و آموزههای قرآنی همچون استخلاف،(29) ولایت، (30) عدالتخواهی، امربهمعروف و نهیازمنکر و. افقهای تازهای را بر روی بسیاری از ملتها گشود که همه اینها برای ئنیای جهانی شده غربی امروز، نقطهای دردناک است. قرآن و جهانیشدن جهانیگراییای که در آیات متعدد قرآن از آن یاد میشود ـ برخلاف جهانیشدن مصطلح که مبتنی بر خرد خود بنیاد است ـ شالوده اصلیاش اعتقاد به حقیقتی غایی و وجود ضروری و یک نگرش توحیدی و نگاه به عالم به مثابه یک کل منسجم و مخاطب قراردادن انسان قطعنظر از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی و قائلشدن به وجود ذات و غایتی برای انسان و کل عالم است. بنابراین اگر جهانیشدن واقعی همان باشد که در آیات برشمرده شده است قرآن کریم سرشار از آیاتی اس که مؤید این امر است.(31) بیشک وحی نامهای که به ادعای خود کتاب هدایت نظری و عملی انسانها (32) و تبیان بر همه اشیاء است، (33) باید همواره طراوت و تازگی خود را در تمام شرایط زندگی انسان پایدار نگه دارد تا بتواند همانند خورشید و ماه فروزان همیشه نورافشانی کند. (34) این پیام جاویدان در جای جای قرآن و روایات معصومین(ع) با واژهها و تعابیر مختلف بیان شده است. در اولین سوره قرآنی که با حمد و ثنای خداوند رب العالمین» آغاز شده، حاکی از نگاهی یکپارچه به دنیا و آخرت به مثابه یک مجموعه منضبط و منسجم است و چون لازمه ربوبیت عدم گسست بین عرصههای مختلف است. اعتقاد به رب العالمین نه صرفاً در حد یک اعتقاد نظری و دینی باقی میماند بلکه آثار فردی، اجتماعی، تربیتی و مدیریتی در عرصههاس مختلف زندگی را دارد. همچنین اکثر واژههایی که در آیات قرآن مردم» (الناس) را با هر پیشینهای و فارغ از تعلقات جغرافیایی، نژادی و دینی بهطور مطلق مورد خطاب قرار داده است حاکی از ایدهای جهانی در آیات الهی است که نمونه این دست آیات در قرآن کریم زیاد به چشم میخورد. (35) جهانیشدن که قرآن بر آن اصرار دارد بر ابعاد مختلف زندگی بشر عنایت دارد و به همه انسانها خدمت رسانده و آنان را ترقی میدهد و برای هیچکس تهدیدی را در بر ندارد. این جهانیشدن برخلاف جهانیشدن مصطلح که مبتنی بر عقلانیت ابزاری است، هم بر عواطف اعتنا دارد و هم متکی بر عقلانیت است لذا جهانیشدن واقعی، سرنوشت انسانی است که به آسمان پیوند خورده است. در جهانبینی قرآن چون میزان و معیار در اشیاء توحید دانسته میشود، لذا خصیصههای منطقهای، قومیت، جغرافیا و قبیله دارای نقش بنیادی نیستند که بتوانند شخصیت واقعی انسانی را در چنبره تسلیم خود نگه دارند؛ اگرچه قرآن به این عوامل نیز توجه و اهتمام دارد اما اینها تا زمانی ارزشمندند که در مسیر تقوی، ایمان و در یک کلمه توحید» باشند. (36) و این معیاری جهانی است که قرآن ارائه داده و راه رسیدن به آن را برای هر کس بازنهاده است. جهانیگرایی قران مبتنی بر اخلاق، معنویت و فطرت: اصولاً برای جهانیشدن امری، وماً انطباق با اصول انسانی و فطری بشری باید از محوریترین ساز و کارهای معمول باشد. بهعنوان مثال تکیهداشتن بر پایههای استوار عدالت و پایبندی به تمام اصول اخلاقی و ارزشهای انسانی از جمله مواردی است که ریشه در سرش و نهاد آدمی دارد و انسانیت انسان در گرو قبول چنین فطریاتی است (37) که قرآن نیز بهطور مؤکد، انسان را بهسوی آن فطرت ارجاع میدهد (38) و در دنیای جانی شده کنونی چندان توجهی بدان نمیشود. قوانین به اصطلاح متمدن امروزی اهتمامی جز تعلیق افعال بر اراده اکثریت ندارد درحالیکه قرآن روش اجتماعی و قوانین جاری بر آن را براساس اخلاق مبتنی نموده و ضمانت اجرایی قوانین به عهده تربیت اخلاقی قرار داده است. قرآن ارائه دهنده یک دین و ایدئولوژی جامع الأطرافی است که در هر عصری برای زندگی بشیریت لازم و ضروری است که بر خواستههای مشروع آن پاسخ مثبت میدهد و در سایه نظام عادلانهای که ارائه میدهد بشریت میتواند در امنیت کامل به سر برد. خصوصیات عالمگیر آیات و تعالیم قرآنی بهخاطر توجه به جنبههای معادی و معاشی بشریت، در همه زمانها و مکانها قابل اجراست و چون آن نوع جهانیسازی واقعی که قرآن ارائه میدهد یک جهانیسازی توحیدی، عقیدتی و معنوی است که جهنا را به مثابه امت واحد اسلامی (39) در نظر میگیرد، وماً در ایدئولوژی خود به فراسوی مرزها و قومیتها و زبانها و. توجه دارد؛ این جهاناندیشی بر مدار عقلانیت، عدل، حقیقت و معنویت و آنچه منطبق با فطرت پاک آدمی است میچرخد لذا قابلیت فراوانی را در این راستا داراست. از این رو جهاناندیشی قرآن برخلاف جهانیشدن مصطلح بهطور واضح، طی یک فراخوان کلی در سراسر مبانی خود زمینه را مساعد میسازد تا همه دنیا با تشخیص و اراده خود و بدون هیچگونه اجبار و اکراهی به مجموعه بپیوندند.(40) نتیجهگیری در بحث پیرامون جهانیشدن که از پرچالشترین مباحث امروزی است، اصلیترین سؤالی که به ذهن میرسد این است که جهانیشدن واقعی چیست؟ و ویژگیهای اصلی آن کدام است؟ و اساساً ملاکهایی که یک ایدئولوژی را در سطوح مختلف (از سطوح مشاهدهای و رفتاری گرفته تا لایههای زیرین نظری و معرفتی) جهان شمول میسازد؟ گفته شد، زمانی از جهانیشدن واقعی میتوان سخن به میان آورد که برای انسان ذات و جوهری و حقوق و غایتی قائل باشیم و تنها در صورتی میتوان اینگونه اندیشید که برای انسان خالقی را تصور کنیم؛ (41) در واقع بدون یک انسانشناسی و جهانشناس واقعی بنیانهای معرفتشناسی نیز سست خواهد بود و بنابراین در بحث عامگرایی و جهانیشدن نیز ممکن است ملاکهایی که هسته مرکزی این تفکر را تشکیل میدهد مغفول ماند؛ همچنان که در جهانیشدن مصطلح و از نوع غربی محور اصلی براساس اومانیسم و انسانمداری است که جایی برای خدا و ارزشهای واقعی انسان در نظر گرفته نمیشود. حتی دین و خدا در دیدگاه اومانیستها تعبیری این دنیایی میگیرد که وهن دین و حلقه ارتباط انسان و شیطان را در پی دارد، اما در جهانگرایی که قرآن بر آن اعتنا دارد، تدین اولین مرحله انسانیت است. در تفکر اومانیستی حتی علم با هویت و شیوه سکولاری هدف غایی است و سیطره بر جهان خارج نیز از این رهگذر میسر است. در این اندیشه، دینگرایی مرحله آخر انسانیت و افول آن است درحالیکه در فرهنگ و تفکر قرآن، نازلترین مرتبه معرفت دانش مفهوم حسی است و قله آن علم الهی است که نظام تکوین زیرنشین آن است.(42) فقدان ملاکهای واقعی و بنیادین همچون تفکر دینی و توحیدی، انطباق با فطرت، عدالت عقلانیت و. در جهانیشدن رایج، راه را برای پیوستن به آن ناهموار میسازد. لکن اگر با توجه به شرایطز فراهم آمده امروزی، فرض را بر ضرورت پیوستن به این پروژه با پدیده غولآسا بگذاریم، با قابلیتها و پتانسیل فراوانی که مسلمانان از آموزههای ناب قرآنی بهره گرفتهاند،نباید این پیوستن از نوع غربی باشد بلکه با حرکتی فعالانه و نفوذ در دایره فرهنگی، ی، اجتماعی جهان، میبایست آن را به سمت و سوی اصلاحگرایانه و توحیدی سوق دهند. جهانیسازی مهدوی: با بیان ملاکهایی که در تعالیم روحبخش اسلام در جهت یکپارچگی جهان و نگرش عام واحد در تحت یک جهانشناسی دینی ـ وحیانی بر شمردیم، قرابت فزونتری با جامعهای جهانی در لوای حکومتی کلاندیش که ردای عدالتخواهی را بر دوش افکنده (43) و خیر اندیشانه در پی اصلاح درون ساختها و نیز سازهها و مظاهر بیرونی جوامع است احساس خواهد شد. پیشوایان و وارثان این حکومت، مستضعفان صالحی هستند که خداوند بر آنها منت نهاده و حکومتشان را بر زمین پابرجا میسازد، (44) آنان که بندگان صالح پروردگارند با وعده خداوند بر استخلافشان در زمین، دین و آئین کامل و پسندیدهای را پا برجا و ریشهدار خواهند ساخت (45) که براساس آن زمین را به زینت عدل آراسته و به تاریخ سراسر ظلم و جور جهان پایان داده و همه رفتارها در یک نظام اجتماعی بر پایه مساوات، برادری و برابری انطباق خواهد یافت. در آن روزگار تمام خیرات بر مردم چهره مینماید، اختلافها از میان رخت بر خواهد بست (46) و یک دین به همه حاکم میگردد.(47) اما سؤالی که پیرامن جهانیگرایی مهدوی مطرح است این است که نواندیشی دینی، حکومت مصلح و استقرار حکومت و هدایت جوامع بهسوی صلاح و رستگاری براساس کدام الگوست؟ و چه تفاوتهایی با جهانیشدن در تمدن غربی دارد؟ نظر به خاتمیت دین مبین اسلام و وم جامعیتی که احکام و آموزهای آن را داراست، در این شریعت به اصل امارت، حکومت و ت توجهی کامل شده، لکن از طرفی نیز همواره بر فضائل اخلاقی و صداقت در استواری آن تأکید میشود، در این آئین، حکومت هر چه بیشتر سر بر شانه معنویت، صداقت و فضائل اخلاقی داشته باشد استوارتر و فراگیرتر خواهد بود و براساس روایات معصومین(ع)، معنویت، با مهدویت سیمای غبار گرفته خود را آراستهتر خواهد ساخت. در انقلاب مصلح جهانی که به تمام معنی کانون معنویت است و برخلاف نظام جهانی کنونی که هویت تابعی از نیزان بینظمی یا نظام یافتگی این جهانی است، هویتها در مسیری صحیح هدایت میشود و مردم در حقیقت به دنبال هویتی ناب خواهند بود. در این حکومت استقرار خلافت بر طبق الگوی نبوت ظهور مییابد تا آنچه در کلام امیرالمؤمنین(ع) (48) و آیات متعدد قرآن آمده (49) به وقوع بپیوندد. در این ت و برنامه حاکمیت واحد که همگی بر مبنای تعالیم والای قرآن است، همه آرمانهای اصیل که آرزوی همه پیامبران و اولیاء و مصلحان واقعی بوده، تحقق مییابد و تمام تضادها، منفعتطلبیها و خودخواهیهایی که به سبب آنها قرنها آتش فتنه و ستیز در میان ملل بر افروخته و سبب استعمار و استشمار بسیاری از ملتها و نیز طغیانگری و ستمپیشگی عدهای دیگر شده است از جوامع رخت خواهد بست. با از میان رفتن سلطه سلطهطلبان، طبقهبندیهای کنونی نفی خواهد شد و همه برنامهریزیها و سرمایهها و مدیریتها حد الامکان بهطور عادلانه و برابر در تمام نواحی و مناطق زمین تقسیم میگردد. عقبماندگیهای فرهنگی و فقر معنوی تودههای انسانی ریشهکن میشود و با هدایت و تربیت منجی، روابط صمیمی و انسان دوستانه که حقوق بشر به معنای واقعی در آن لحاظ میشود در میان نوع بشر برقرار خواهد شد. چون هدف از خلقت انسان رشد و تکامل معرفت و شناخت اوست وماً باید روزی این هدف تحقیق یابد و روزگار دانشهای راستین و پیروزی خرد بر مجهولات فرا رسد، از این رو در دوران ظهور که روزگار تحقق همه آرمانهای انسانی و الهی است، شناخت انسان به تکامل نهایی میرسد (50) و در ابعاد گوناگون دانایی از جهانشناسی، انسانشناسی و خداشناسی عروج لازم را مییابد و آموزگار بزرگ اسرار و رموز، درسآموزان مدرس بشریت را به سرچشمه جوشان علوم حقیقی خواهد رساند. (51) در رستاخیز ظهور آن امام رحمت و عشق و عبودیت، بندها و دامها از سر راه برداشته میشود و زر، زور و تزویر که عوامل سلطه بر فکر و فرهنگ و اقتصاد و ت جهان و کشورها ایت به وادی نابودی سپرده میشود و با هدایت آن امام، انسان، انسانیت کامل خویش را باز مییابد. برعکس آن ذهنیت نادرستی که برخی برای عصر ظهور ترسیم نمودهاند، در عصر ظهور ویژگیهایی را که یک دین جهانی باید دارا باشد ـ از قبیل آمیختگی آن با رحمت و عطوفت، سهل الوصول بودن، ثابت و استوار بودن، مقبولیت داشتن عمومی ـ همه در پرتو آن ظهور تجلی خواهد یافت. در آن حکومت که دولت عشق و فرزانگی به تمام معنا است، وصول به احکام اسلام واقعی و یافتن مبانی مستحکم آن در عین آسان بودن، از ارکانی ثابت برخوردار است که هرگز به سستی نیگراید و تا آنجا پیش میرود که کسی بر آن چیرگی نیابد و امانی برای آویختگان به آن و آرامی برای واردشدگان بر شریعه آن خواهد بود.(52) مقایسه مختصات جهانیسازی مهدوی با جهانیشدن: ۱. مهمترین وجوه ناسازگاری این است که تمدن غربی بر انسان محوری (اومانیسم) استوار است و اندیشه اسلامی و مهدویت بر خدا محوری؛(53) ۲. تمدن غربی بر تفکیک حوزههای دین و ت (سکولاریسم) پا می فشرد ولی در اندیشه مهدوی دین وت در هم تنیدهاند؛(54) ۳. دغدغه تمدن امروزی غرب و با گمان ایده آرمانی جهانیشدن، آزادی بیبند و بار انسان است ولی دغدغه اساسی دین و جهاناندیشی قرآن و مهدویت آزادی معقول و فضیلت و سعادت انسان است؛ ۴. جهانیشدن و جهانیسازی بر علوم و فنون افسار گسیخته استوار است و مهدویت و اندیشه اسلامی بر علم هدفمند، عقل غایتمدار و وحی. ۵. سیطره، استثمار و استعمار در جهانیشدن و تمدن غرب نکته کانونی گفتمانها است ولی مهدویت اسلامی بر عدل و رهایی همه انسانها و نزدیککردن مردم به فطرت اصلی استوار است. ۶. جهانیشدن مصطلح بر مبنای تسامح اخلاقی بازسازی شده و چندان پروای عقاید مذهبی و دینی و عبادت ـ که فلسفه آفرینش است: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ـ (55)ندارد و در خدمت نظام ارزشی اذتپرستی و توأم با افولزدایی از فرهنگها، قداستزدایی، همانندسازی و استیلاء یک فرهنگ خاص بدون توجه به تمایزها و تفاوتهای فرهنگی تاریخی و اجتماعی است اما در جهانگرایی مهدوی حقوق همه ملل و مذاهب و گروهها به نحو عادلانه مورد مطالبه قرار میگیرد. ۷. در فرهنگ و تمدن جانی شده غرب چون تیغ عدالت بهخاطر حرفهای شدن آن کُند شده و میتوان با چند تکنیک قانونی و لابی و مسائل پشت پرده، حقی را باطل یا باطلی را حق جلوه داد، در زمان حضور و ظهور امامعصر(عج) بهخاطر نوع نگاه داوری آن حضرت و تسلط و سیطره او بر قضایا، عدالت به تمام معنای واقعی خود اجرا خواهد شد. سخن پایانی: مسلماً زمینه مساعد برای حکومتی در گستره گیتی، نه به توسط اعجاز صورت میپذیرد بلکه فراهم آوری بسترهای مناسب برای چنین حکومتی به کنش صحیح پیروان امام منجی است که به تعبیر شهید مطهری در انتظاری بزرگ» خلاصه میشود، (56) انتظاری که سازنده، نگهدارنده و تحرکآفرین است. انتظار، جوهر اصلی حرکت و عمل انسانها را محقق میسازد که در همه ادوار زندگی آنان جریان دارد. بهترین شیوههای پیوند، همسویی و همدلی با منتظر، در حالت انتظار نهفته است که امام در تمام مراحل زندگی منتظرین حضور یافته و آنان آرمانهای او را همواره در نظر خواهند داشت. مهمترین عنصری که در انتظار نقش اساسی دارد عنصر صبر است که بدون آن انتظار بیمعنا است. در حقیقت جوهره بنیادی و روح اصلی انتظار صبر است. صبر نه به معنای سکوت و انفعال و عدم تحرک بلکه بدان معنا که با تحمل ناملایمتها و تلاش در جهت مساعد ساختن هرگونه زمینه لازم برای به سر بردن انتظار و تحقق دولت جهانی امام منجی، فراهم شود. منتظر راستین با پر توانسازی استعدادهای درونی ـ دینی خود، علاوهبر آنکه خویش، قدم در جهت تدارک این زمینهها برمیدارد، از نفوذ کژ اندیشههایی که ممکن است افرادی را دچار یأس ساخته و شکیبایی را از ایشان بستاند جلوگیری کند و ایمان به حتمیت وعدههای الهی و پیروزی دین خدا و عرت مؤمنان و هزیمت دشمنان و تحقق جامعه عدالت بنیاد مهدوی(عج) را در دل آنان زنده نگهدارد.(57) اساساً انتظار دارای محتوایی تعهدآور، اصلاحگر و حرکتآفرین است که در تفکر شیعه ارجمندتریت نوع عبادت و بندگی خداست. (58) و ارزیابی شخصیت منتظر، نمایانگر جامعهای پر تحرک و تلاشگر است که برای تشکیل حکومت جهانی عدالت و ایمان همواره در تلاش و تکاپوست و ارزشها و آرمانها را از حوزه ذهن به کرانه عمل کشانده و اصلاح خود، دیگران و جامعهاش را در تارک برنامههای اسامیاش آویخته است. (59) و بدون اینگونه انتظار فعالانه و پویا، تفکر داشتن حکومتی جهنای که بر میزان عدل و قسط و معنویت و اخلاق در جراین باشد، سودایی است گران. به امید طلعت مهر فروزان حقیقت و عدالت در سپهر وجود. پینوشتها 1. Modernity. 2 . Post modernity. 3. برای مراجعه به تعاریف مختلف ر.ک: کومسا، همان، ص۱۸۳؛ پل سوئیزی و دیگران، جهانیشدن با کدام هدف، ترجمه ناصر زرافشان، نشر آگاه، تهران، ۱۳۸۱، ص۸۴؛ رابرتسون، رونالد، جهانی شدن، تئوریهای اجتماعی و فرهنگی جهانی، ترجمه کمال پولادی، تهران، نشر ثالث، ۱۳۸۰، ص۲۹۶؛ لکوم واترز، جهانیشدن، ترجمه اسماعیل مردانی گیوی، سیاوش مریدی، ناشر سازمان مدیریت صنعتی، تهران،۱۳۷۹، ص۶۰؛ محمدحسین رفیعی، آن سوی جهانیسازی، نشر صمدیه،۱۳۸۱، ص۱۱. 4. ماسکوم واترز، همان، ص۴۹. 5. ر.ک: کیانی، داود، مقدمهای بر جهانیشدن، مجله اندیشه صادق، شماره۵، ص۲۹. 6. لاریجانی، بازتاب اندیشه در مطبوعات روز ایران، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، قم، ۱۳۸۱، ص۳۸. 7. همان. 8. آردی، مک کین، آر. لیتل، امنیت جهانی، رویکردها و نظریهها، ترجمه اصغر افتخاری، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۰. 9. ر.ک: جان تامپسون، رسانهها و مدرنیته، ترجمه مسعود اوحدی، تهران، نشر سروش، ۱۳۸۰، ص۲۰۴؛ نیز ر.ک: داگلاس کلنر، نظریه انتقادی جهانیشدن، ترجمه حسین شریفی رهنانی، مجله ی اقتصادی اطلاعات، شماره۱۸۰ـ۱۷۹، ص۱۴۸. 10. Mc luhan. 11. کاظمی، علیاصغر، جهانیشدن فرهنگ و ت، نشر قومس، تهران ۱۳۸۰، چاپ اول. 12. ر.ک: شهید مطهری، جهانبینی اسلامی، نشر صدرا، ص۵۲ـ۴۰؛ نیز، پارسانیا، حمید، دین و ایدئولوژی، کتاب نقد، ۲ و ۳، ص۹۰. 13. ر.ک: گاردی، رژه، آمریکاستیزی چرا؟، ترجمه جعفر یاره، تهران، ۱۳۷۹، ص۱۶ـ۱۳. 14. نقل از: رفیعی، محمدحسین، پیشین، ص۹۵. 15. گلن تیندر، تفکر ی، ترجمه محمود صدری،شرکت انتشارات علمی و فرهنگی تهران، ۱۳۷۴، ص۱۲۲. 16. سمیر امینی، جهانیشدن با کدام هدف؟، ترجمه ناصر زرافشان، تهران، انتشارات آگه، ۱۳۸۰؛ ص۳۸ـ۳۶. 17. هانی پیتر مارتین و هارالد شومن، دام جهانیشدن، ترجمه حمیدرضا شهمیرزادی، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، تهران، ۱۳۸۱، ص۱۶. . ر.ک: مجله ت خارجی، نقد روشن شناختی علم روابط بینالملل، حسین سلیمی، شماره۳، ص۶۹۰ـ۶۶۹. 19. پهلوان، چنگیز، جهانیشدن فرهنگ، مجله اندیشه جامعه، بهمن۱۳۷۸، شماره۹، ص۱۰. 20. شجاعی زند، علیرضا، دین و جهانیت، مقالات چهارمین کنگره دینپژوهان کشور، قم، ۱۳۸۲. 21. بحارالانوار، ج۹۲، ص۱۵. 22. همان، ص۱۴. 23. آلعمران، ۱۹؛ احقاف، ۱۲؛ یونس، ۵۷؛ فصلت،۴۴ و. 24. روم، ۳۰؛ بحارالانوار، ج۳، باب۱۱، ص۲۷۶. 25. حج، ۷۸؛ نساء، ۲۸؛ بقره، ۱۸۵؛ نهجالبلاغه، خطبه۱۰۶. 26. ر.ک: آل نجف، عبدالکریم، دولت جهانی در پرتو اندیشه اسلامی، مجله حکومت اسلامی، سال هشتم، شماره۴، زمستان ۸۲، ص۸۰ـ۷۷. 27. ر.ک: افروغ، عماد، اسلام و جهانیشدن، نشر کانون اندیشه جوان، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۴، ص۴۴ـ۴۳. 28. ر.ک: کیت نش، جامعهشناسی ی معاصر، جهانیشدن، ت و قدرت، ترجمه محمدتقی دلفروز، تهران نشر کویر، ۱۳۸۰، ص۹۷. 29. نور، ۵۵. 30. مائده، ۵۱؛ آلعمران، ۱۸۱. 31. نظیر: انبیاء، ۱۰۷؛ آلعمران، ۳۳ و. 32. بقره، ۱؛ انعام، ۷۰؛ طه، ۱۲۲ و. 33. نحل، ۸۸. 34. میزان الحکمه، ج۸، ص۶۵؛ نهجالبلاغه، خ۱۹۸. 35. نظیر: بقره، ۲۱؛ فرقان، ۱؛ فاطر، ۳؛ انشقاق، ۶؛ انعام، ۱۹؛ سبأ، ۲۸ و. 36. حجرات/۱۲. 37. مطهری، مرتضی، فطرت، صدرا، چاپ ششم، تهران، ۱۳۷۳، ص۳۷. 38. روم، ۳۰. 39. بقره، ۲۱۳. 40. بقره، ۲۵۵. 41. افروغ، عماد، پیشین، ص۱۲. 42. ر.ک: پارسانیا، حمید، علم و فلسفه، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم، ۱۳۷۹، ص۱۵۱ـ۱۴۹. 43. کمالالدین۱/۲۶۰؛ بحارالانوار۵۲/۲۲۴. 44. قصص، ۵؛ انبیاء، ۱۰۵. 45. نور، ۵۵. 46. غیبت نعمانی/۲۰۶ (الخیر کلّه فی ذالک امان یقوم قائمنا و یدفع ذالک کله) 47. بحارالانوار۵۳/۴ (فوالله یا مفضل لیرفع علی الملل و الادیان الاختلاف و ی الدین کله واحد) 48. و تظهر الاصلاح فی بلادک، نهجالبلاغه، خ۱۳۱. 49. لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ. توبه، ۳۳؛ فتح، ۳۸؛ صف، ۹. 50. بحار۵۲/۳۳۶. 51. حکیمی، محمد، عصر زندگی، قم، بوستان کتاب، چاپ پنجم، ۱۳۸۱، ص۱۸۸ـ۱۷۷. 52. نهجالبلاغه، خ۱۰۶. 53. ر.ک: بهروزلک، غلامرضا، ت و مهدویت، انتشارات حکمت رویش، قم، چاپ اول، ۱۳۸۴، ص۱۴۰ـ۱۳۹. 54. همان. 55. ذاریات، ۵۶. 56. مطهری، مرتضی، قیام و انقلاب مهدی(عج)، نشر صدرا، ص۷. 57. حکیمی، محمد، پیشین، ص۳۰۵. 58. افضل اعمال امتی انتظار الفرج، منتخب الاثر، ص۴۹۶. 59. قال السجاد(ع): . اولئک السجاد(ع): . اولئک المخلصون حقاً و شیعتنا صدقاً و الدعاه الی الله سراً و صبراً، بحارالانوار، ج۵۲، ص۱۲۲.
منبع mahdaviat.ir
یونسبنعبدالرحمن از امام کاظم علیهالسلام پرسید: آیا تو همان قائم به حق هستی؟ آن حضرت فرمود: آری، من قائم به حق هستم، اما آن قائم به حقی که زمین را از دشمنان خدا پاک میکند و آن را پر از عدل و داد میکند، پس از آنکه پر از ظلم و جور شده است، او پنجمین فرزند از اولاد من است که غیبتش طولانی خواهد شد».[۱]
عبدالعظیم حسنی به امام جواد علیهالسلام گفت: من امیدوارم که تو همان قائم از اهل بیت باشی که زمین را پر از عدل و داد میکند، همان گونه که پراز جور و ستم شده است. آن حضرت در پاسخ او فرمود: ای ابوالقاسم! هریک از ما قائم به امر خدا و هدایتکننده به سوی دین میباشد، اما آن قائمی که خداوند به وسیله او زمین را از اهل کفر پاک میگرداند، همان است که ولادتش بر مردم مخفی شده است و از نظرها غایب خواهد شد».[۲]
بنا بر این روایات تمام معصومین علیهمالسلام دارای این صفت هستند، اما این لقب مخصوص امام زمان است و در بیشتر احادیثی مربوط به ایشان، این لقب درباره وجود مقدس امام زمان به کار رفته است. در شرح این لقب سخنانی گفته شده است که به جهت اختصار، به ذکر چند مورد بسنده میکنیم:
۱. قیام و حمایت از دین
امام حسین علیهالسلام فرمود: مرد عربی پس از مسلمانشدن، از پیامبر صلیاللهعلیهوآله پرسید. آیا پس از تو پیامبر هست؟ ایشان فرمود: نه، من خاتم پیامبران هستم، اما بدان که پس از من امامانی از نسل من خواهند بود که قائم به قسط هستند و تعدادشان، همان تعداد نقبای بنیاسرائیل است؛ اولین آنها علیبنابیطالب است که امام و خلیفه پس از من و نُه نفر از صلب این است ـ و در همان حال دست به سینهام گذارد ـ و قائم، نهمین فرد از آنهاست که در آخرامان، برای دین قیام میکند، همانگونه که من در نخستین روز برای دین چنین کردم.».[۳]
۲. قیام به شمشیر
علقمهبنمحمد حضرمی میگوید: از امام صادق علیهالسلام خواستم نام امامان را به من بگوید. آن حضرت فرمود: از گذشتگان، علیبنابیطالب، حسن، حسین، علیبنالحسین، محمدبن علی، سپس خودم». عرض کردم: یابن رسول الله! پس از تو کیست؟ فرمود: من به فرزندم، موسی وصیت کردم که او پس از من است». عرض کردم: و پس از موسی چه کسی خواهد بود؟ فرمود: فرزند او علی است که رضا لقب گرفته است و پس از او فرزندش محمد و پس از محمد، فرزندش علی و پس از علی، فرزندش حسن و فرزند حسن، مهدی». سپس افزود: پدرم از پدرش، از جد خود، از علی، از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل کرده است: قائم ما هرگاه خروج کند، سیصدوسیزده نفر به عدد رزمندگان جنگ بدر، گرد او جمع میشوند. پس زمانی که ظهور او فرا میرسد، شمشیری در غلاف، در مقابلش قرار دارد، فریاد برمیآورد: قم یا ولیالله فاقتل أعداءالله؛ برخیز ای ولی خدا و دشمنان خدا را به قتل برسان».[۴]
۳. قیام پس از مردن نام او
صقربنابیدلف میگوید: از ابوجعفر، امام جواد علیهالسلام شنیدم که فرمود: امام پس از من، فرزندم علی است، امر او، امر من است و گفتار او گفتار من و طاعتش، طاعت من است. امام پس از او، فرزندش حسن است، امر او امر پدرش، گفتار او گفتار پدرش و طاعت او، طاعت پدرش است». سپس سکوت کرد. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! چه کسی پس از حسن، امام خواهد بود؟ امام جواد علیهالسلام به شدت گریست، سپس فرمود:پس از حسن، فرزند او قائم به حق، امام منتظر است». عرض کردم: یابن رسولالله! چرا به وی قائم گفته میشود؟ فرمود:چون قیام میکند، پس از آنکه نام وی مرده باشد و بیشترین معتقدان به امامتش مرتد شده باشند».[۵]
ابوحمزه ثمالی میگوید: به ابوجعفر محمدبنعلی علیهالسلام گفتم: ای فرزند رسول خدا! مگر همه شما قائم به حق نیستید؟ فرمود: چرا همین طور است. گفتم: پس چرا امام مهدی علیهالسلام قائم نامیده شده است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود:هنگامی که جدم حسین به شهادت رسید، فرشتگان در درگاه خداوند به گریه و ضجه و ناله افتادند و گفتند: خدایا! تو درباره کسی که برگزیده و فرزند برگزیدهات را به قتل رسانده است، سکوت میکنی؟ ندا رسید: ای فرشتگانم! آرام باشید! قسم به عزت و جلالم! از آنها انتقام خواهم گرفت؛ اگرچه مدتی از این جرم و جنایت گذشته باشد. سپس حجابها را نسبت به فرزندان امام حسین علیهالسلام از برابرشان کنارزده فرشتگان با دیدن امامان از نسل امام حسین علیهالسلام بسیار شاد و خرسند گشتند و در میان آنها یک نفر ایستاده در حال نماز بود. ندارسید من به وسیله این قائم از آنها انتقام میگیرم».[۶]
در روایات دیگر به تعبیرات دیگری برخورد میکنیم که تقریباً شبیه به یکدیگرند مثل قائم بأمرالله،[۷] قائم بالقسط[۸]، قائم بالحق.[۹].
پینوشتها
۱. کفایهالاثر، علیبنمحمد خراز رازی، ص ۲۶۵.
۲. همان، ص۲۷۸.
۳. همان، صص۳۳۸،۳۳۴،۱۷۳.
۴. همان، ص۲۶۳.
۵. همان، ص۲۷۹.
۶. عللالشرائع، شیخ صدوق، ص۱۶۰؛ معجم احادیث الامام المهدی، ص۳۱۰.
۷. معجم احادیث الامام المهدی، ج۵، ص۲۲۲.
۸. کفایهالاثر، علیبنمحمد خراز رازی، ص۷۶.
۹. همان، ص۱۴۵.
درباره این سایت